اشعاروداع بامحرم وصفر ـ مهدی صفی یاری

تقدیم به امام عصر (عج)

از من بپذیر نوکری هایم را
کوتاهی چشم و سینه و پایم را
آقا شب آخر صفر خالی کن
در صحن امام رضا خودت جایم را

***
تقدیم به علی بن موسی الرضا (ع)

ما را ز مسیر کربلا آوردند
با گریه ز شهر غصه ها آوردند
دیشب دلمان مدینه بود و امشب
ما را سر سفرۀ شما آوردند

********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ یاسرمسافر

پایان ماه روضه شده، غم گرفته ام
هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام

بعد از دو ماه گرفت صدا های ذاکران
تازه دلم شکسته شده دم گرفته ام

بعد از دو ماه که در مطبت هستم ای طبیب
از درد عشق گفتم و مرهم گرفته ام

مرهم برای درد دلم اشک روضه بود
اینگونه بوده اشک دمادم گرفته ام

شبها چقدر گم شده ام بین کوچه ها
وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفته ام

از مادرت بپرس ، نوکریم را قبول کرد ؟
آیا برات کرببلا هم گرفته ام ؟

افسوس می خورم که زخیرات سفره ات
از دست مهر مادرتان کم گرفته ام

دلتنگ می شوم به خدا بر محرمت
خرده مگیریم زچه ماتم گرفته ام

***

ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را
شعر وداع نه ….. شور محرم گرفته ام

*********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ وحیدقاسمی

بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای من

شرمنده ام که ازغم زینب نمرده ام
آقا ببخش،درگذرازاین خطای من

با زعفران شهر خراسان نمی شود؟
رنگی دهی امام زمان برحنای من

از بسکه پای طشت طلا گریه کرده ام
چیزی نمانده مثل شما از صدای من

با نوحه های این دهه ی آخر صفر
!شب ها چه قدر سینه زدی پابه پای من

ای خوش حساب، مزد مرا زودتر بده
بعد ازدو ماه گریه چه شد کربلای من؟

سرزنده ام به عشق حَسن، خضر گریه ام
این چشم خیس، چشمه ی آب بقای من

من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم
جایی گرفته حضرت زهرا برای من

********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ پوریاباقری

سالها منتظرم ، تا که بیایم به حرم
به سرم شوقِ وصال است، به سویت بپرم
بخدا خسته شدم ، لطف کن آقا ، بِبَرم
همه رفتند ، کسی نیست دگر دور و بَرم

چشمِ گریان و دو تا عکسِ حرم ، روزیِ من
دستِ خالی و توسّل به کراماتِ حسن

رو سیاهیِ خودم بود ، گرفتار شدم
باز ، جا مانده ترین ، در نظرِ یار شدم
کارم از گریه گذشته است ، که بی عار شدم
پخشِ زنده ، ز حرم دیدم و بیمار شدم

نوکرت حال ندار است ، حسین بن علی
بخدا بی کس و کار است ، حسین بن علی

تو که با گوشه ی چشمت ، غمِ عالَم ببری
بینِ خوبانِ جهان ، از همه کَس خوب تری
مُردم از حسرتِ دوری و غمِ خون جگری
کربلایی شدنم ، شد بخدا دردسری

باز هم دردِ سرت را به دل و جان بخرم
نوشِ جانم ، غمِ دوریِ تو و دردِ حرم

گله ای نیست ، اگر دور ز بوی وطنم
بازهم میوه ی گندیده ی این بار منم
لرزه افتاده ز دوریِ حرم ، در بدنم
باز تاکید کنم ، سائلِ کوی حسنم

نامش آمد که دلم گرم شود از کَرَمش
آه… از غربتِ آن قبرِ بدونِ حرمش

ما دو ماه است که دلهای پریشان داریم
ناله و گریه برای لب عطشان داریم
ما به این روضه و این مرثیه ایمان داریم
آخرش روی دو لب ذکر حسن جان داریم

اختتامیه ی این بزم، عزای حسن است
اولین روضه بگیرش شه عریان بدن است

عرق سینه زنی روی جبین است هنوز
بیرق مشکی مان روی زمین است هنوز
گریه ها از کرم ام بنین است هنوز
حاجت اولمان منجی دین است هنوز

عجل الله فرج، مهدی ما را برسان
نامه های سفر کرببلا را برسان

************************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ مصطفی کارگر

دو ماه روضه‌ی ارباب خوب‌مان خواندیم
دو ماه نه، همه‌ی عمرمان از آن خواندیم

محرم و صفر آمد تمام هم شد و رفت
و ما ز منتهی‌الآمال بی‌امان خواندیم

خدا به مادر اصغر، رباب، رحم کند
چقدر روضه که از تیر و از کمان خواندیم

دوباره صحن دل عاشقان شود پر غم
به یاد هرچه مصیبت که از جوان خواندیم

دو ماه دربدر داغ زینبی بودیم
که پا به پای غم‌اش از نوک سنان خواندیم

دو ماه چای عزاداری و دو دریا اشک
ز بس ز تشنگی و خنجر خزان خواندیم

میان هق‌هق و داغ اسارت و اندوه
غزل برای اسیران کاروان خواندیم

لباس مشکی و اشک روان! خداحافظ
چه نوحه‌های حزینی ز عمق جان خواندیم

بلور گریه‌ی مادر! خدا نگهدارت
در این عزا به‌خدا با همه توان خواندیم

خدا کند که همیشه مرامم این باشد
چو این دو ماه که از مرد قهرمان خواندیم

خدا کند بپذیرد به لطف خود ارباب
هر آن چو زینب کبرای خطبه‌خوان خواندیم

***********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ میلادیعقوبی

روضه تمام گشت و دلم در هوای تست
آری دل شکسته ی من مبتلای تست

باور نمی کنم که شب آخر عزاست
پس صاحب عزای دو ماه عزا کجاست

من دل به روضه های تو بستم نگاه کن
بعد از دو ماه خالیه دستم نگاه کن

شبها بدون ذکر تو خوابم نمی برد
من را کسی به غیر خود تو نمی خرد

خوردم غذای روضه نمک گیرتان شدم
شکر خدا که حلقه ی زنجیرتان شدم

در هیاتم کجا به بهشت اعتنا کنم
اینجا تمام حاجت خود را روا کنم

اینجا نفس کشیدنمان با دعای تست
صحن بهشت ذره ای از خاک پای تست

اینجا که ذکر و نوحه دمادم عبادت ست
اینجا نفس کشیدنمان هم عبادت است

حالا که روضه های محرم تمام شد
شبهای پر ز غصه و ماتم تمام شد

حالا بگو که سینه زن تو کجا رود
مولا نخواه گریه کن تو رها شود

من سینه ام برای شما تنگ میشود
بی اشک و آه و گریه دلم سنگ میشود

آقا فدای شال عزای شما شوم
کی میشود که من به فدای شما شوم

[این سینه های غمزده را پر ملال کن
آقا بیا و نوکر خود را حلال کن]

آقا بیا و ناله نکن جان مادرت
خون در دل پیاله نکن جان مادرت

آقا بیا به مجلس ما تو بمان کمی
آقا بیا و روضه زهرا بخوان کمی

آن لحظه ای که مادرتان پشت در رسید
آری بگو که فاطمه آنجا چه ها کشید

آقا بیا و روضه آن کوچه را بگو
آقا بیا و قصه ی آن ماجرا بگو

آقا بگو چگونه قد مادرت خمید
موی سرش چرا و چگونه شده سفید

آقا بیا و قلب مرا آتشی بزن
روضه بخوان کمی زشهنشاه بی کفن

آقا بیا و روضه ی شیب الخضیب کن
آقا بیا و روضه ی خد التریب کن

از روضه های آتش و معجر بخوان شما
از روضه های خنجر و حنجر بخوان شما

شد زندگی تو به فدای حسین جان
خون گریه می کنی ز برای حسین جان

*********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ محمدعلی بیابانی

هر آن چه گریه بریزم به قلب شعله ورم
دوباره سر شود آتش از آتش جگرم

غم فراق تو و هجر این دو ماه عزا
دو غصه می شود و بیشتر زند شررم

نمی توانم باور کنم، خدا! دارد
تمام می شود امشب محرم و صفرم

بیا ببخش مرا قول می دهم دیگر
که جان سالم از روضه ها به در نبرم

کبوترانه ببین جلد بام گریه شدم
از این به بعد کجا سر کنم کجا بپرم؟!

تو چشمه چشمه خروشی منم که خاموشم
تو گریه می کنی و این منم که بی خبرم

مرا جدا نکن از جامه عزا آقا
اگر جدا شوم از روح خویش محتضرم

مقیم روز و شب کوی روضه بودم من
بدون روضه درین روزگار در به درم

خدا کند زمان زودتر گذر کند و
برای فاطمیه جامه عزا بخرم

بیا و امشب از مشهد الرضا آقا
به کربلا برسانم مرا ببر به حرم

*********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ مهدی نظری

فصل عزا و اشک دمادم تمام شد
باز این چه شورش استُ چه ماتم تمام شد

پیراهن سیاه دلم گریه می کند
من زنده ام به گریه بر او ،غم تمام شد

در این دو ماه چشم من ازباده خیس بود
فصل عزای عالمُ آدم تمام شد

امسال هم بهار دل ما دوماه بود
دیگر بهار بیرقُ پرچم تمام شد

دیشب دلم گرفت ، غرورم شکسته شد
پرچم که رفت بارش نم نم تمام شد

یادش بخیر روز دهم ناله ها زدیم
دیشب به بعد خاطره هایم تمام شد

یادم نمی رود دل خون سه ساله را
سیلی که خورد گفت:سه سالم تمام شد

وقتی کتیبه های دلم جمع می شوند
یعنی زمان عفو گناهم تمام شد

درپستوی دلم همه راجمع می کنم
مشکی در آورید صفر هم تمام شد

********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ مهدی نظری

اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان
مرا ببخش نمردم پس از محرمتان

لباس مشکی من یادگاری زهراست
چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم تان؟

بگیر امانتی ات را خودت نگه دارش
که چند وقت دگر می شویم محرمتان

برای سال دگر نه برای فاطمیه
برای روضه مادر برای ماتمتان

دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی
به لطف فاطمه بر ریشه های پرچم تان

هزار شکر که از لطف پنجره فولاد
میان حلقه ماتم شدیم هم دمتان

بیا دوباره بخوان روضه های یابن شبیب
که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان

چه شام ها که زدی سر به گریه ام اما
مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان …

********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ محمدبیابانی

اندازه دو ماه عزا غم گرفته ام
چشمم گواه این دل ماتم گرفته ام

پیراهن سیاه تنم را شب فراق
بر سینه ام نهاده و محکم گرفته ام

صاحب عزا بیا که سراغ تو را دوماه
با قطره های جاری اشکم گرفته ام

یک روز مثل چشم تو خون گریه می کند
این دیده های ابری شبنم گرفته ام

هر روز پا به پای تو در بین روضه ها
با نوحه خوان هیئتمان دم گرفته ام

تا فاطمیه دست دلم را رها مکن
من با غم تو انس دمادم گرفته ام

امشب بیا و کرب و بلای مرا بده
دست دخیل بر نخ پرچم گرفته ام

این عطر کربلاست که از مشهدالرضاست
امشب دوباره شور محرم گرفته ام

***********************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ علی اکبرلطیفیان

دارد تمام می شود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو

دارد چه زود سفره تو جمع می شود
تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو

هر روز روز تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو

میل دوبارگی بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو

کی دست خالی از در این خانه رفته است
دست پر است تا به قیامت گدای تو

تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو

گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو

تازه به شام می رسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو

*****************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ عباس احمدی

امید ترک گنه، فرصت صعود گذشت
مجال عرض ارادت به آن وجود گذشت

بهار روضه ی غم بود و اشک بود عزا
بهار رفت و عزا رفت و هر چه بود گذشت

دو ماه مستی ما طی شد و ندیدیمت
چقدر جمعه دمید و ولی چه سود گذشت

دو ماه هر شبه مهمان روضه ات بودیم
چه سفره ای، چه طعامی ولی چه زود گذشت

حدیث غربت اربابمان که می آمد
هجوم سنگ به پیشانی اش فرود، گذشت

حکایت قمر هاشمی امید حرم
که می زدند به فرق سرش عمود، گذشت

و داستان غم انگیز شام و زخم زبان
به سمت قافله در موقع ورود، گذشت

عروج دخترکی گوشه ی خرابه ی درد
حدیث سیلی و آن صورت کبود گذشت

برات کرب و بلامان چه شد اباصالح؟
مگو که مجلسمان بی ریا نیود و گذشت

****************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ وحیدقاسمی

من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام

با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام
بر ساحل عزای تو پهلو گرفته ام

بهر غبار روبی فرش عزایتان
در این دو ماه از مژه جارو گرفته ام

از صحن روضه های پر از عطر سیب تان
شکر خدا حسین کمی بو گرفته ام

هر سال مزد نوکریم آخر صفر
از دست های ضامن آهو گرفته ام

**************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ مدی صفی یاری

یک ماه می شود که ز جان گریه کرده ام
با روضه های مرثیه خوان گریه کرده ام

یک ماه می شود که مرا ریختی به هم
هر روز با شنیدنتان گریه کرده ام

یک ماه می شود که به لب های تشنه ات
نزدیک آبهای روان گریه کرده ام

یک ماه می شود که ز غم های خواهرت
همناله با امام زمان گریه کرده ام

گاهی در اول سلام زیارت ، دم غروب
در حسرت زیارتتان گریه کرده ام

گاهی بیاد خیمه آتش گرفته ات
گاهی برای دخترتان گریه کرده ام

گاهی میان واحد و سنگین و شور و دم
دست خودم نبوده، سینه زنان گریه کرده ام

اشکی نماند ، از غم بر نیزه رفتن ات
بر ماجرای تیر و کمان گریه کرده ام

آقا ببخش ، حرف مرا روضه ای نخوان…
خیلی برای خواهرتان گریه کرده ام

اصلا عجیب بود حال و هوای محرم ام
کلی برای غربتتان گریه کرده ام
**
آمد نشست ، دست به روی سرش گذاشت
هر تکه را که دید روی پیکرش گذاشت

از یک طرف کمی گل ریحانه جمع کرد
از یک طرف کمی پر پروانه جمع کرد

سر، که نبود ، بوسه زد آن جسم خسته را
با نعل تازه پیکر در هم شکسته را

یک ، نه ، دو ، نه ..چقدر شبش پر ستاره بود
یک جسم خسته بود ولی پاره پاره بود

خون می جهید و تاب و توانش نمانده بود
جان در تن امام زمانش نمانده بود
**
اصلا چقدر کم شده ای کو بقیه ات؟
با تیغ ها قلم شده ای کو بقیه ات؟

انگشترت کجاست بمیرم برای تو
آب آورت کجاست بمیرم برای تو

وقت اذان شده است بگو اکبرم کجاست؟
پیراهن سفارشی مادرم کجاست؟

***************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ علی زمانیان

گرچه از دست خودم یه خرده دلخور اومدم
راستش و بخواى برا عرض تشکر اومدم

نه گداىِ خوبیَم نه عاشقى خوب بلدم
اومدم ده شب عزاداریمو تحویلت بدم

یه دهه سینه زنى و گریه هرچى بود گذشت
شب هفتمى که چشم به راش بودم چه زود گذشت

به صدام تو روضه جون تازه دادى مهربون
برا نوکرى بهم اجازه دادى مهربون

قسمتم شد که باگریه خیمه رو علم کنم
واسه سینه زناى جد تو چایی دم کنم

راه دادى تاخودمو پا این علم دٌرٌس کنم
شعر بگم نوحه بخونم و دو دم دٌرٌس کنم

واسه مزد نیومدم، گفتى ولی به هرجهت
نمک سفرتونم از خودمون بخواین فقط

جواب حرفاى توى دلمو خودت بده
من گداى خودتونم صلمو خودت بده

حرفاى دلم باید که هر گوشش بیتى بشه
اولش مى خواستم این ترانه هش(ت) بیتى بشه

ولى این یادم اومد روبروى باب الجواد
روزى کن از این به بعد تنها بیام حرم زیاد

**************

اشعاروداع بامحرم وصفر ـ سیدپوریاهاشمی

تا آمدم کاری کنم عمرگران رفت
عمر گرانم پای این و پای آن رفت

گفتم که توبه میکنم این ماه اما
توبه نکردم آخر از دستم زمان رفت

پرحرفی من آتشی بر جانم انداخت
اعمال من پای گناهان زبان رفت

دل را به هرکس جزتو دادن روسیاهیست
باید برای تو فقط تا پای جان رفت

دنیا تمام لحظه هایم را گرفت و
سعی و تلاشم در پی یک لقمه نان رفت

فیض سحرها رفت و ما درخواب بودیم
غافل شدیم و روزها از دستمان رفت

باهر گناهم چشم آقا تار ترشد
آه دل پرناله اش تا آسمان رفت

پیر علی اکبر شدم در روضه هایش
عمرم به پای زخمهای این جوان رفت..

یوسف شد و پیراهنش را پاره کردند
لبهای بابا گفتنش را پاره کردند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.