اشعارولادت حضرت صاحب الزمان

اشعارولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ محمد قاسمی

همین که شامّه ام مستِ بوی نرگس شد
وصال ، روزی این بینوای مُفلس شد
حضور حضرت معشوق دردلم حس شد
“ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد”

شکفته ام چو گل از بهجت رسیدن او
بهشت، آمده در سامرا به دیدن او

شب تجلّی سلطان انس و جان آمد
به جسم مُرده ی عالم، دوباره جان آمد
امام کون و مکان، صاحب الزّمان آمد
به خاک بوسی او عرش کِل کِشان آمد

دلیل نورِ کواکب، به جلوه آمده است
یگانه حاضر غائب، به جلوه آمده است

ببین که چشم فلک خیره بر قمر شده است
شبِ بلند زمین و زمان، سحر شده است
درخت پُر ثمر نور بارور شده است
امام یازدهم صاحب پسر شده است

اگر که وا شده گلهای سُرخ لبخندش
گرفته بوسه ز لبهای گرم دلبندش

به محض آمدنش سر به سجده بگذارد
همین که ارض و سما را به وجد می آرد
ز فیض مقدم او لطف عام می بارد
رسیده تا که غم از قلب شیعه بر دارد

شب شروعِ رسیدن به آخرین راه است
شبِ طلوعِ وجودِ بقیه الله است

دعای حضرت او تا دمی که همره ماست
خدا گواه، مَلک هم گدای درگه ماست
“جمال چهره ی او حُجّت مُوَجّه ماست”
“هزار یوسف کنعان فتاده در چَهِ ماست”

“سر ارادت ما وآستان حضرت دوست”
که هرچه هست به عالم طفیلِ هستیِ اوست

خلیل اگر بشود مبتلاش، جا دارد
ذبیح سر بتراشد براش، جا دارد
کلیم اگر که بیفتد به پاش، جا دارد
مسیح دم بزند از ولاش، جا دارد

قرینه ای که نبی داشته ست این آقاست
چه هیبتی! به فدایش شوم، خودِ مولاست

محمّدی ست بواللهِ خُلق نیکویش
مثال ِتک یَل بدر است زورِ بازویش
به سیره، دختر پیغمبر است الگویش
تمام حُسنِ حَسن مُنجلی ست از رویش

پس از ظهور، زمین لرزه از تلاطم ماست
که او به وقت شجاعت حسین دُوّم ماست

ولیّ آخِـــرِ الله را فرستادند
به آسمان شرف ماه را فرستادند
چراغ روشن این راه را فرستادند
یگانه منتقم شاه را فرستادند

گرفته گوش دلم را صدای آمدنش
به اشک، چلّه گرفتم برای آمدنش

بگو چکار کنم تا به کبریا برسم ؟
به وصل یار در ایوانِ مرتضی برسم
دُرست، نیمه ی شعبان به کربلا برسم
به خاک بوسیِ سرداب سامرا برسم

خدا نیاورد از یار ناامید شوم
من آمدم که به پای غمش شهید شوم

بگو به فصل زمستان، بهار آمدنی ست
به شهرِ یار دلم، شهریار آمدنی ست
به گریه ی پسر مهزیار ، آمدنی ست
توسّلات من و تو به کار آمدنی ست

مُــدام ناله ی “الغوث و الامان” دارم
به هر نفس دَمِ “یاصاحب الزّمان” دارم

****

اشعارولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ سیدحجت بحرالعلوم طباطبایی

آنشب زمین سامره حس غرور داشت
از بس فرشته آمد و آنجا حضور داشت

احساس مادرانه ی نرگس رسید و بعد
در او یگانه منجی عالم ظهور داشت

آمد حکیمه دید که طفلی نشسته است
مانند ماه چهره ای از جنس نور داشت

موسی کجاست تا که ببیند امام ما
در بین گاهواره ی خود کوه طور داشت

صحبت به گاهواره دراین قوم عادت است
از کودکی به عرش الهی عبور داشت

در لحظه ی نخست صدا زد: خدا،نبی
کامل نمود خطبه به یا مرتضی علی

می خواست تا خدا هنرش را نشان دهد
از نو به قلب خسته ی عالم توان دهد

وقتی هوای مردم دنیا گرفته است
باید خدا به اهل زمین آسمان دهد

تنها نه سامرا نه فقط کشور عراق
او آمده که کل جهان را تکان دهد

بیهوده غصه در طلب رزق می خوریم
از یمن او خدا به همه آب ونان دهد

با اینهمه اهانت در شام وسامرا
وقتش رسیده است که صاحب زمان دهد

حالا به شام تار زمین ماه می رسد
مهدی آل فاطمه از راه می رسد

مجنون صفت به عشق تو لیلا نشسته است
موسی نشسته است مسیحا نشسته است

در چشم خیس پر غم زهرایی شما
امواج بیکرانه ی دریا نشسته است

دنیا بدون خال لب تو نمک نداشت
رزق حلال ماست که آنجا نشسته است

رکن و مقام ، واله صمصام منتقم
دیده براه، زینب کبری نشسته است

آقا دلم گرفته بیا جان مادرت
حالا به انتظار تو دنیا نشسته است

ای بر تنت لباس پیمبر ظهور کن
از کعبه با شمایل حیدر ظهور کن

آمد که سفره های کرم را بیاورد
او می رسد که دخل ستم را بیاورد

حالا ز حد جسارت دشمن گذشته است
باید مدافعان حرم را بیاورد

طاقت نیاورد نظر چپ به عمه اش
باشد که ذالفقار دو دم را بیاورد

خونم حلال زینبتان گر چه اندک است
دشمن بگو بریده سرم را بیاورد

تا اینکه روز حشر شود مادرت شفیع
از علقمه دو دست قلم را بیاورد

فکری برای صحن و سرای حسین کن
ما را شهید کرببلای حسین کن

****

اشعارولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ اصغر چرمی

فصل سبز شکفتن یاس
دشت بی لاله زار می آید
کورى غاصبان باغ فدک
در زمستان بهار می آید

حس ناب حضور باران را
تن تبدار تاک می فهمد
مزه ى بوسه از لبانش را
دانه ى بین خاک می فهمد

چهره ی ماه حضرت خورشید
با طلوعى دوباره پیدا شد
نه زمین بلکه چشم عرش خدا
بر جمال منورش وا شد

پاى مضمون ناب را امشب
روى دیوان شعر وا کردی
شور شعر ولادتت را در
دل عرش خدا بپا کردی

محتشم یا کمیت یا دعبل
امر کن شاعران کویت را
در غزل یا قصیده یا بیتی
بسرایند شرح مویت را

شام میلادتان دعای فرج
شده آقا سرود هم عهدی
مهزیاران جواب می خواهند
السلام علیک یا مهدی

عصر هر جمعه با دعای سمات
در فراق تو غرق در آهیم
مثل قلب شکسته ی ندبه
محو ((ایْنَ بَقیّهُ اللّهیمْ))

*****

اشعارولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ علی شکاری

سحر سرکشیده است “شب باده اش” را
گشوده است خورشید سجاده اش را
خدا غنچه را باز کرد و به لاله
سپرده است گل کاری جاده اش را
و با پنبه های سپید سحابش
نگینی زده آبی ساده اش را
که از جنت امروز دست پیمبر
دهد دست نرجس جگرزاده اش را

زمین و زمان فرش مهدی است امشب
سماوات هم عرش مهدی است امشب

دعای امام سحر رفت بالا
پدر هو کشید و پسر رفت بالا
تبسم نمودند شیرین دهانان
از آن روز نرخ شکر رفت بالا
خدا خواست گهواره اش پر درآرد
که قنداقه اش یک سفر رفت بالا
دل سامرا بود و اسرار خلقت
به جلوه که آمد خبر رفت بالا

تو را گل کشیدند و خوش گِل کشیدند
ملائک به میلاد تو کِل کشیدند

پر از تازگی هاست نامت همیشه
به لب صبح دارد سلامت همیشه
بلندای نوری الهی بماند
به سر سایه ی مستدامت همیشه
امیری و از نسل سالار عشقی
حسینی است مشی و مرامت همیشه
تو ذکری شفا بخش و درمان دردی
خجل هستم از التیامت همیشه

دوای دل آل طاهاست مهدی
رگ زندگی مسیحاست مهدی

بگو جان و بنویس جانان کوثر
بگو ابرو بنویس باران کوثر
بخوان وارث ذوالفقار علی و
شراباً طهورای احسان کوثر
حسن خو و آقا و حیدر شمایل
بخوانش بهار زمستان کوثر
و کوثر بود هستی و بود مهدی
و مهدی فقط هست از آن کوثر

به پیشانیش نام مادر نگین است
عزیز دل سیزده نازنین است

تو ماهی و گرد تو اختر فراوان
به بالای بامت کبوتر فراوان
به پای قدت سرو از شور مستی
کشد نعره الله اکبر فراوان
نیاز است طنازی چشمهایت
که عاشق بریزد برت سر فراوان
کریمی و بر خان مهمان نوازت
همیشه تمنای نوکر فراوان

سخا پیشه ای، حضرت آسمانی
رضا هستی و آخر مهربانی

خزان در مسیر بهارت نشسته
زمان خسته در انتظارت نشسته
دلم آهنی هم بود زنگ خورده
بیا زنگ بر ذوالفقارت نشسته
بیا دیر شد آمدن، زود برگرد
که تقویم هم غصه دارت نشسته
نه حرف من و مثل منها وسط نیست
بیا مادری بی قرارت نشسته

بیا که دلم تنگ نور دوعین است
بیا که صدایت شبیه حسین است

****

اشعارولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ حسین رحیمیان

من خزانم بهار می خواهم
عزت و اقتدار می خواهم
مثل دریا به وقت طوفانم
بی قرارم، قرار می خواهم
بین این جاده های لغزنده
قدمی استوار می خواهم
وای از بی تحملی، آقا
طاقت انتظار می خواهم
دل شوریده ای شبیه دلِ
پسر مهزیار می خواهم

رفته از دست دین و ایمانم
من مسلمان نا مسلمانم

یابن خیرالنسا قبولم کن
به غلامی مرا قبولم کن
آمدم باب میلتان بشوم
خاتم الاوصیا قبولم کن
گره ها بی تو بی عدد شده اند
شاه مشکل گشا قبولم کن
آمدم حرّ لشکرت بشوم
وارث کربلا قبولم کن
خیمه ات پاسبان نمی خواهد؟!
مهربان، با وفا! قبولم کن

آمدم سر به زیر، گریه کنان
آنچه خواهی شوم، امام ِزمان

دردها را بیا و درمان کن
باز ویرانه را گلستان کن
خشکسالی بس است آقاجان
رحم بر حال این بیابان کن
حضرت نور، سوی ما برگرد
دل تاریک را چراغان کن
با ظهورت برای پیر و جوان
زندگی را دوباره آسان کن
یا علی، یا علی، ببر آقا
دست بر ذوالفقار و طوفان کن

حضرت جادوانه بسم الله
مرتضای زمانه بسم الله

بی تو گم شد مروت و مردی
درد امروز ماست بی دردی
دور هر کس به جز شما گشتیم
روز و شب کار ماست ولگردی
پر شده گوشه گوشه ی دنیا
از دروغ و نفاق و دلسردی
هر چه گفتی خلاف آن کردیم
هر زمان رو زدیم عطا کردی
ادعا پشت ادعا، ای وای
ما چه کردیم تا تو برگردی؟

خلق با کفر هم قسم شده اند
ندبه خوان ها چه قدر کم شده اند!

ای پناه بدون یاورها
پر و بال همه کبوترها
العجل العجل اباصالح
شده بسته تمامی درها
بی تو افتاده اند آقاجان
دشمنانت به جان نوکرها
شیعه یک سوی عالم و آن سو
جنگ و تحریم و بغض لشکرها
در یمن حرمله زیاد شده
باز دلواپسند مادرها

جان چشمِ در انتظار رباب
بال های شکسته را دریاب

****

اشعارولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ محمدبیابانی

در سینه ام امشب آسمان دارم
یک دشت، ستاره بر زبان دارم
از کوفه و سهله می روم تا قم
زیرا که هوای جمکران دارم
آماده ی دار چشم های توست
در پیکر خود اگر که جان دارم
عمری ست گدای خانه ات هستم
عمری ست از این تنور، نان دارم
می خواهم که تمام هستم را
می خواهم هر چه در توان دارم

بر پای نگاه دوست بگذارم
دریاب مرا که دوستت دارم

مجنونم و راه خانه می گیرم
از لیلی خود نشانه می گیرم
صیدم؛ که ز دست های صیادم
آزادم و آب و دانه می گیرم
چون اشک، روان گاه و بیگاهم
بارانم و بی بهانه می گیرم
هر بار که یاد یار می افتم
با آتش دل زبانه می گیرم
یک روز چنان غبار می آیم
بر دامنت آشیانه می گیرم

من گرد و غبار راه دلدارم
دریاب مرا که دوستت دارم

در عید رسیدن تو حیرانم
هم شادم و هم کمی پریشانم
از اینکه تو هستی و … نمی بینم
از اینکه کجایی و … نمی دانم
دلگرم به ریسه و چراغانی
سرگرم به کوچه و خیابانم
مشتاق، شبیه طاق نصرت ها
بی تاب، در انتظار مهمانم
این چند خطِ ارادت من هم
عرضی ست برای نیمه شعبانم

ای مقصد حرف های بسیارم
دریاب مرا که دوستت دارم

سرمست تو کِی شراب می خواهد؟
کِی تشنه ی عشقت آب می خواهد؟
ناخالصی وجود صد رنگم
یک نیم نگاه ناب می خواهد
در باغ، تمام میوه ها کالند
باغ دلم آفتاب می خواهد
تا آمدن تو زنده می مانم؟
این پرسش من جواب می خواهد
هرچند که دولت تو چون عیسی
رزمنده ی پارکاب می خواهد

با این همه من فدایی یارم
دریاب مرا که دوستت دارم

برگرد غریب سامرا برگرد
ای وعده آخر خدا برگرد
چیزی دگر از خدا نمی خواهیم
ای صاحب ما فقط بیا… برگرد
ما این مذل الاعدا خواندیم
آقای معز الاولیا برگرد
ما جمعیت قلیل دنیاییم
دنیا شده بر علیه ما برگرد
ای منتقم حسین و عاشورا
با پرچم سرخ کربلا برگرد

از دوری کربلاست می بارم
دریاب مرا که دوستت دارم

****

اشعارولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ علی اشتری

ابر کرم که نم‌نم باران درست کرد
از این کویر خشک، گلستان درست کرد
دل را تجلّیات خداوندی سحر
خانه‌خراب زلف پریشان درست کرد
دستی کریم آمد و با دستگیری‌اش
ما را گدای نیمه‌ی شعبان درست کرد
ما را سر قرار خودش بیقرار ساخت
دنبال خویش، بی سر و سامان درست کرد
پس نادرست سجده نکردیم، این جناب…
کافر خراب کرد و مسلمان درست کرد
با دست‌پخت فاطمه نانی درست کرد
از ما کنار سفره سلیمان درست کرد

ما سائل قدیمی زهرا و حیدریم
چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

با جذر و مدّ پلک تو دریا بلند شد
نوح و خلیل و آدم و موسی بلند شد
مریم به دور کعبه‌ی نرگس طواف کرد
عیسی به شوق روی مسیحا بلند شد
یک دست روی سینه و یک دست روی سر
یوسف به پای یوسف زهرا بلند شد
مجنون شدند اهل سماوات تا زمین
تا گرد و خاک محمل لیلا بلند شد
ما سربلندهای همین سروری شدیم
وقتی که سایه‌ات به سر ما بلند شد
هرجا که نام تو برسد واجب‌القیام
باید به احترام تو از جا بلند شد

ما غیر نام محترمت را نمی‌بریم
چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

مائیم و مستمند نگاه شما شدن
قبل از رسیدن رمضان، با خدا شدن
از من مرا بگیر و خودت را به من بده
باید به راه عشق تو از خود جدا شدن
باید درست توبه کنم، اینچنین بد است
می‌ترسم از عقوبت این بی‌حیا شدن
از دست رفت چشم ترت بسکه گریه کرد
با باخبر ز نامه‌ی اعمال ما شدن
یا ایّهاالعزیزِِ مناجات‌های ما
خوب است با صدای تو از خواب پا شدن
گاهی خودم برای خودم نقشه می‌کشم
ای کاش با تو راهی کرب و بلا شدن

ما تشنه‌ی زیارت ارباب بی‌سریم
چشم‌انتظار مهدی آل پیمبریم

برای مشاهده دیگراشعارولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اینجا کلیک فرمایید

10 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.