اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – رضا باقریان

السلام علیک یامولا
پیرمرد عشیره ی لیلا

پدر و مادرم به قربانت
ای غریب مدینه در هرجا

من گدای تو هستم آقاجان
نظری کن که مانده ام تنها

ای امام غریب ادرکنی
دست من را بگیر روز جزا

هرچه دارم من از شما داره
ناله و اشک و روضه را حتی

مددی کن که شیعه ات باشم
شیعه ی حُب و معرفت آقا

در صفاتِ خدا شریکی تو
جز ربوبیت خدا یکتا

خاک پای تو سرمه ی چشمم
یابن الزهرا غریب آل الله

خاک بوس درت همیشه ملک
زنده ی یارب شما موسی

حاتم طاعی از غلامانت
هست شاگرد مکتبت عیسی

زایر قبر خاکیَت هستم
جان عالم فدای قبر شما

در غریبی چه شهره ای داری
ای به شهر مدینه بی‌ همتا

روضه داریِ تو فراگیر است
بهترین روضه خوانِ خون خدا

اشک هم پای چشم تو خون شد
داغدار امام عاشورا

هر زمان روضه ای به پا گردد
می شود چشم خیستان دریا

سه کفن تا برات آوردند
زنده شد خاطرات کرببلا

روضه ام را اجازه می خواهم
تا به یاریتان کنم بر پا

یاد آن روز کآتش نمرود
رفت از خانه ی شما بالا

مردی از جنس سنگ آمد و زد
تازیانه تو را میان دعا

سجده ات را شکست با لگدی
بی حیایی که داشت بغض تو را

نیمه شب بود و بی عمامه، شدی
راهیِ مجلسی که… واویلا

پشت مرکب پیاده می رفتی
بر لبت بود ذکر یازهرا

ناگهان یاد کوفه افتادی
یاد آن دختری که بی سقا

عقب ناقه بسکه می افتاد
نیمه شب یکه در دل صحرا

زجر هم تازیانه در دستش
گاه و بی گاه می زدش او را

یاد آن کودکی که از روی بام
سنگ می زد به صورتش حتی

چه بگویم که خیزران و، یزید
چه به روزش رساند در آنجا

داد می زد عمو کجا هستی
لب و دندانِ خونیِ بابا….


************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – حسین کریمی

باز امشب بهر دوری و هجرِ
چهار قبر غریب گریانم
زائر غربتش اگر نشدم
از غم و غصه نوحه می‌خوانم

نیست حتی کسی که بغض کند
عاشقی هم سر مزارت نیست
نه که یک سایبان نه یک زائر
روضه‌خوان هم که در کنارت نیست…

بین سجده گرم راز و نیاز
غرق در ذات کبریا بودی
مات و مبهوت جلوه‌اش شدی و
گرم فریاد ربّنا بودی

در سکوت همان شب تاریک
خانه‌ات سوخت بین شعله و دود
کودکانت به اضطراب و هراس
آتش افتاد به هرچه که بود

شعله‌ها چون به خانه‌ی تو فتاد
یادت افتاد روز واقعه را
مادرت پشت در زمین افتاد
فضه فهمید درد فاطمه را

کودکانش چقدر می‌ترسند
خانه‌ای که اسیر شعله شود
دخترانش چقدر می‌ترسند
«خیمه‌ای» که اسیر شعله شود…

کاش می‌شد عبا به دوش کنی
پیرمردی و پابرهنه چرا؟
کاش مرکب کمی صبور شود
هی زمین می‌خوری بدون عصا

روی دستت نشسته ردّ طناب
غم هر روز و هر شب تو مدام
یادت افتاد کاروان غم و
غصه‌ی کربلا و کوفه و شام…

…دست‌های کبود ای فریاد
دختر بی‌پناه ای فریاد
موی آتش‌گرفته ای فریاد
زینب و یک سپاه ای فریاد…


**************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – قاسم نعمتی

گفتم خلیل زاده ام اتش عقب کشید
دستى به روى شانه من با ادب کشید

لعنت بر انکه اتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید

با انکه در مقابل خانه مرا زدند
همسایه اى ندید و کتک ها به شب کشید

اینجا میان روز زمین خورد مادرم
رویش عباى خویش امیر عرب کشید

شهر مدینه شهر زمین خوردها شده
سجاده را ز پاى من ان بى نسب کشید

در کربلا زمانه غارت غلام شمر
در خیمه ها رداى تنى غرق تب کشید

شبهاى جمعه مادر ما داد میزند
گیسو گرفت قاتل و سر را عقب کشید

بازار کوفه گریه کنان عمه جان ما
از دست بچه ها همه نان و رطب کشید

صحبت ز شام و هلهله ها مى کشد مرا
ان لحظه اى که کار به بزم طرب کشید

میخواست داد عمه ما را در اورد
اتش به قلب سوخته ان بى ادب کشید

اول شراب خورد و به سر یک نگاه کرد
با خنده چوب دستى خود روى لب کشید

یک سرخ مو بلند شد از ما کنیز خواست
ترسید دخترى و خودش را عقب کشید


*************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – علیرضا شهابی

چه غریبانه گریه میکند او
گریه هایش به مرتضی رفته
بعد سجده به هق هق افتاده
ذهن او سمت کوچه ها رفته

بعد تسبیح حضرت زهرا
روضه ی فاطمه چه میچسبد
یاده دستان بسته افتاده
دست و بالش عجیب میلرزد

سفره پهن است سفره ی روضه
همه ی روضه ها به صف شده اند
مثل تیری همه جسارت ها
سمت آقای ما هدف شده اند

هیزم و آتش و طناب به دست
پشت در ازدحام قنفذ ها
خانه از دود پر شده ای وای
دخترش داد زد یازهرا

حمله کردند سوی خانه عشق
درشکست حرمتت شکست آقا
ضرب پاها مغیره ای وار است
پشت در زن نبود شکر خدا

گردنت را طناب تا بستند
در هجوم کنایه ها ماندی
میکشیدن تو را یهودی ها
زیر لب یا علی علی خواندی

نه عبا داری و نه عمامه
پابرهنه تو را  کجا بردند
وای آقا دلت کجا رفته
در کنارت شراب میخوردند

تو که مردی چرا تو میلرزی
یاد غصب قواله افتادی؟؟؟
پیش تو اهل شهر نرقصیدند
یاد عمه سه ساله افتادی؟؟؟

باز نوحوا علی الحسین بگو
باصدای به غصه مانوست
تو خیالت چه راحت است آقا
به اسیری نرفت ناموست


*************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – عماد بهرامی

امام صادق ما را حرامیان بردند
و یک ستاره دوباره از آسمان بردند

دری شکست و دوباره مدینه شد تکرار
رئیس مذهب ما را کشان کشان بردند

به زور و ظلم وجفا و به حیله و نیزنگ
ز گنج ناب امامت دُری گران بردند

شبیه چادر زهرا که روی خاک افتاد
عبای خاکی او را فرشتگان بردند

و بی عصا و عبا و بدون عامه
شبیه شیر خدایی که روبهان بردند

به پیش چشم زن و بچه و کنیزانش
تمام اهل و ایالش به سر زنان.. بردند…


*************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – علی صالحی

از کار غربتت گره‌ای وا نمی‌کند
این شهر ، با دل تو مدارا نمی‌کند

این شهر ، زخم بی‌کسی‌ات را…عزیز من
جز با دوای زهر مداوا نمی‌کند

این شهر ، در میان خودش جز همین بقیع
یک جای امن بهر تو پیدا نمی‌کند

اینجا اگر کسی به سوی خانه‌ات رود
در را به غیر ضرب لگد وا نمی‌کند

این شهر ، شهرِ شعله و هیزم به دستهاست
با آل فاطمه به جز این تا نمی‌کند

ابن ربیع  پست چه آورده بر سرت؟
شرم و حیا ز سِنّ تو گویا نمی‌کند

بالای اسب در پیِ خود می‌کشاندت
رحمی به قامتِ خَمَت امّا نمی‌کند

تا می‌خوری زمین به تو لبخند می‌زند
اصلاً رعایت رَمَقت را نمی‌کند

زخم زبانش از لب شمشیر بدتر است
یک ذرّه احترام به زهرا نمی‌کند

اینجا مدینه هست، دگر کربلا که نیست
پس یورشی به معجرِ زن ها نمی‌کند


*************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – حسین صیامی

چنان که فاطمه را نام مثل کوثر نیست
از اینکه چشمۀ صدقی حدیث بهتر نیست

به لطف مادرتان جعفری است آیینم
نفس نفس زدنم خرج جای دیگر نیست

چه سود می برد از درس با صلابت تو
نصیب شیعه اگر درس فتح خیبر نیست

چه غربتی است نصیبت که پای منبر درس
تو را چهار هزار آدم است و یاور نیست

چقدر حرف حسین است در احادیث
کجای کوچه تو رد پای دلبر نیست

حسین گفتی و یعنی که اهل منبر من
تمام دین خداوند روی منبر نیست

اگر جهاد ندانید علم بی‌معناست
سپاه علم بدون سلاح و سنگر نیست

کجای روضه تو کربلا نرفته دلم
کجای قصه تو مثل داغ مادر نیست؟

مدینه، خانه تو سوخت باز در ذهنم
سوال می‌کنم این خانۀ پیمبر نیست؟


*************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – حسن لطفی

باز هم نوبتِ مدینه شُدو
در غَمَش باز کربلا میسوخت
باز در کوچه یِ بنی هاشم
خانه ای بینِ شعله ها میسوخت

نیمه شب ریختند در خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
درِ آتش گرفته را اما
ناگهان رویِ کودکان بستند
َ
به پَرِ دامنی ولی اینبار
آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت
پدر از خانه رفت شُکرِ خدا
پهلویِ او به میخِ در نگرفت

نَفَسَش بند آمده نامرد
در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش
پیرمرد است میخورد به زمین
بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش

شرم از رنگِ این محاسن کُن
رحم کُن حالِ کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده اُستُخوانش را

حق بده که به یادِ او انداخت
گَرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا درِ مسجد
داغِ بابا عزایِ محسن داشت

حق بده که به یادِ او انداخت
عرقِ سردِ رویِ پیشانیش
خونِ رویِ جبینِ جدش را
عمه و رنجِ کوچه گردانیش

حق بده که به یادِ او انداخت
عمه اش را گُذر گُذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راهِ تنگ تر بردند

حق بده که به یادِ او انداخت
گیسوانش که خاک آلود اند
گیسویی را که در دلِ گودال
غرقِ خون رویِ خاکها بودند

رویِ این کوچه ای که از سنگ است
همه جایش نشانیِ او بود
یادِ یک حنجر است این دفعه
نوبتِ روضه خوانی او بود

هرچه او بیشتر نَفَس میزد
بیشتر می زدند زینب را
تیغ شان مانده بود در گودال
با سپر می زدند زینب را

چادرش زیرِ پایِ او پیچید
بین نامحرمان زمین اُفتاد
از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال
با کَمَر میزدند زینب را

سَرِ شب کودکان همه در خواب
تا سحر میزدند زینب را
یک نفر در میانِ گودال و
صد نفر میزدند زینب را


*************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – یوسف رحیمی

کوچه کوچه مدینه لبریز از
عطر و بوی محمّدی شده است
به تن شهر باز گشته حیات
غرق در رفت و آمدی شده است

دم به دم با دم مسیحایی
منتشر می‌کنی حقایق را
به دیار مدینه می‌بخشد
چشم‌های تو صبح صادق را

مثل جدت مدینه العلمی
ششمین آفتاب اندیشه
از روایات روشنت آقا
شد به پا انقلاب اندیشه

با شکوه تو تا هزاران سال
سرفراز است رایت شیعه
که به «قال الامامُ صادق»‌ها
زنده مانده هویّت شیعه

لحظه لحظه زُراره‌پرور بود
یابن‌طاها! نبوغ چشمانت
شده صدها مفضّل و جابر
ریزه‌خوار فروغ چشمانت

در عروج الهی‌ات هر دم
جان تو شوق بندگی دارد
نیمه‌ی شب قنوت دستانت
درس عشق و پرندگی دارد

یک شب بی‌قرار و بارانی
که تو بودی انیس سجاده
از غم تو فراتِ خون می‌شد
زمزم چشم خیس سجاده

آن شبی که در آتش کینه
باغ یاس و شقایقت می‌سوخت
هیزم و تازیانه آوردند
چقَدَر قلب عاشقت می‌سوخت

ای محاسن سپید آل الله!
دست بسته تو را کجا بردند
تن تو در مدینه بود اما
دلتان را به کربلا بردند

قلب تو مثل این حسینیه‌ها
شب جمعه همیشه هیأت داشت
داغ هفتاد و دو گل پرپر
در دو چشم ترت اقامت داشت

گریه بر داغ سید الشهدا
شده بود افضل العباداتت
وقت روضه دل تو زائر بود
گوشه‌ی قتلگاه میقاتت

مجلست روضه‌خوان نمی‌خواهد
در حضورت اشاره‌ای کافی‌ست
تا شود حجره‌ی تو کرب‌وبلا
گریه‌ی شیرخواره‌ای کافی‌ست

آن شبی که سه مرتبه آمد
خاتم الانبیا به یاری تو
از غروب غریب عاشورا
یاد می‌کرد اشک جاری تو

این طرف بی‌کسی اهل حرم
آن طرف ازدحام و هلهله بود
این طرف یک امام بی‌یاور
آن طرف یک سپاه حرمله بود

دیگر از کاروان عاشورا
چشم در خون نشسته‌ای مانده
تکیه‌گاهی به غیر غربت نیست
آه نیزه شکسته‌ای مانده

یک نگاهش به غربت زینب
یک نگاهش به سوى جانان است
لحظه‌های تلاطم عرش و
لحظه‌های عروج قرآن است

ضربه‌ی تیغ‌ها رقم می‌زد
غرق خون،‌ اعظم مصائب را
«أم حسبت…» به روى نی بردند
سر گلگون نجم ثاقب را…


***************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – علی انسانی

ازمهر؛ آسمان مدینه اثر نداشت
من سفره ام کباب؛ به غیر از جگر نداشت

(ما  آن شقایقیم که با داغ زاده ایم )
جز داغ دل نصیب ؛ جگر بیشتر نداشت

بردند اگر به بزم عدو نیمه شب مرا
آن جا یزید و؛چوب تر وتشت زر نداشت

از کودکان لرزه به پیکر فتاده ام
یک تن؛ امید دیدن روی پدر نداشت

گویی مدینه رسم شده ؛ خانه سوختن
سهمی دگر ؛زمادر خود این پسر نداشت

غم نیست خانه ام اگر آتش گرفت ؛شکر
گر خانه سوخت ؛فاطمه ای در پشت در نداشت


**************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – سیدحمید رضا برقعی


کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می‌رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی‌امان در تنور می‌رفتم

علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم‌هایت طبیب و… بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است

روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمان‌ها مرید مذهب توست

قصه تکرار می‌شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچ‌کس با امام، صادق نیست

خواب دیدم که پشت پنجره‌ها
روبروی بقیع گریانم
پابه‌پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم

گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره‌هاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره‌هاست


**************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – محمد مبشری

تا که از آه سخن روی لبان می آید
باز هم حرف مدینه به میان می آید
تا که حرف از گل یاسی به زبان می آید
مهربان بانوی جنت نگران می آید

اشک از چشمه ی کوثر به زمین می ریزد
خاک از حرمت دلدار ز جا بر خیزد

قرن ها هست که ما داغ شقایق داریم
این چه امری است که از جانب خالق داریم
لطف یار است اگر یک دل عاشق داریم
همه از مرحمت حضرت صادق داریم

دین ما گر چه همان هدیه ی پبغمبری است
مُهرِ بر روی جبین و دل ما جعفری است

دلبری کز سخنش قفل دل ما وا شد
صد هزاران چو مسیح از دم او احیا شد
عشق ایجاد شد و غنچه و گل زیبا شد
دل بر او دادن ما روز ازل امضا شد

شکر خالق که شدیم از قِبَلِ او لایق
بشنویم از همه سو جمله ی قال الصادق

به خدا بی رخ او چشمه ی خورشید نبود
مهر و مهتاب نه و زهره و ناهید نبود
عارفان را به وصال این همه امید نبود
دین احمد پس از او زنده و جاوید نبود

آیه های سخنش جلوه ی قرآن دارد
ز حدیث لب او دیده چو باران دارد

عاقبت بر سر قتلش به جگر خون آمد
زهرِ منصور دوانیقی ملعون آمد
تا که افتاد زمین اشک چو جیحون آمد
مادر او ز جنان با دل محزون آمد

جسم آغشته به زهرش چو به بستر افتاد
گویی از غربت او عشق مکرر افتاد

او نیاورد دمی جز به خدا روی نیاز
وقت جان دادن اگر هر دو لبانش شده باز
لحظه ی آخر خود کرد سفارش به نماز
بود از داغ حسین یکسره در سوز و گداز

روضه بر جد غریبش همه دم می خوانده
اشک خون بهر غریبی حسین افشانده

گر چه در ظاهرش از زهر جفا جان داده
می توان گفت که از عشق خدا جان داده
یا که از داغ شه کرببلا جان داده
وز غم مادر و آن کوی بلا جان داده

هر چه بود این همه اندوه شده قاتل او
شعله ای گشته و آتش زده جان و دل او

به گمانم دم آخر که در آن بستر بود
ضجه و ناله کنان در بر او مادر بود
بس که در غربت و بی همره و بی یاور بود
یاد اندوه شه بی کفن و بی سر بود

او که هر صبح و مسا ذکر حسین بر لب داشت
دم آخر به دلش داغ غم زینب داشت


***************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – محمد مهدی روحی

یک لحظه حیا کن ز پیمبر ، منصور
از خشم خدا بترس دیگر منصور
شمشیر نکش به روی این مرد غریب
در قصر تو ایستاده حیدر منصور

⭐️

این مرد امام صادق البرهان است
مولای امین و معنی ایمان است
پنداشته ای که گشته تنها و غریب
یک جلوه کند سلطنتت ویران است

⭐️

این خانه که آتش زده ای بیت خداست
این خانه ی علم و عالم آل عباست
هرچند که صاحبش چو ابراهیم است
در خانه ولی اهل و عیال آقاست

⭐️

نامرد چقدر نانجیب وپستی
مانند علی دودست اورا بستی
در کوچه کشاندی اش پیاده دل شب
چون پهلوی زهرا دل او بشکستی

⭐️

آن لحظه که شعله از درش بالا رفت
یک لحظه به فکر مادرش زهرا رفت
می دید که روی فاطمه می سوزد
می دید که دست دشمنش بالا رفت

⭐️

بادیدن یک صحنه عنان از کف داد
آن دم که هجوم شعله ها گشت زیاد
می دید زن و بچه فراری شده اند
فریاد زد و به یاد زینب افتاد

⭐️

از آتش ظلم قلب ایمان می سوخت
پیراهن پاره ی یتیمان می سوخت
بهترکه علی اصغرت رفت رباب
ورنه به شب شام غریبان می سوخت


*************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – نرگس غریبی

از داغ سقیفه جگرت پرخون بود
دور و بر خانه ات ، پر از مجنون بود

آنان که غم عشق نمیفهمیدند
آنان که به مظلومی تو ، خندیدند

آن روز که زنجیر به پایت کردند
آتش به در خانه ی تو آوردند

دور و بر خانه ی شما غوغا بود
با یاد علی ، نگاه تو دریا بود

مولا تو بدست بسته عادت داری
چون با پدرت علی شباهت داری

تو شیخ ائمه ای ، جسارت کردند
این قوم به بی حرمتی عادت کردند

بستند تو را به پشت مرکب آقا
خون از جگرت بود لبالب ، مولا

آن خون نشسته در جگر درد نبود
از همهمه ی آن همه نامرد نبود

بغضیست که از  کوچه و آن در داری
عمریست به سینه داغ مادر داری

بیت الحزنی در جگرت داشته ای
با خون جگر ، تو علم افراشته ای

از دار عذا پر زدی مولا آخر
با روضه و چشم تر و ، مادر مادر

با رهبر حزب جعفری بد کردند
آنان که حدود توبه را رد کردند

اینان نمک آل علی را خوردند
هیهات که جود را ز خاطر بردند

یا صادق آل فاطمه مدتهاست
پیراهن من ، وقف عذای زهراست

بر باب حوائج شما ، مسکینیم
عمریست که دانه از کفت میچینیم

این شاعر بی بضاعتو این هم شاه
هر چه کرمت بود بده ،بسم الله


*************


اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – محمد مبشری

شب وصل است و راه عشق باز است
دلم آکنده از راز و نیاز است
تو شاهد باش بهر شیعیانم
خدایا آخرین حرفم نماز است

⭐️

اگر چه از تبار مصطفایم
فکنده شعله دشمن در سرایم
میان آتش درگاه خانه
به یاد خیمه های کربلایم

⭐️

مدینه باغ تو بی بار و برگ است
غمت باران رگبار و تگرگ است
دوباره هیزمت یک خانه را سوخت
مدینه ، توبه ی این گرگ مرگ است

⭐️

منم که یادگار مرتضایم
یگانه وارث خیر النسایم
از این رو خانه ی من هم بسوزد
که من کشته ی ضرب جفایم

⭐️

شبی در خانه ام بیدار بودم
به ذکر حضرت دادار بودم
به ناگه حرمت کاشانه بشکست
که من هم یادگار یار بودم

⭐️

امان از محنت تو یابن الزهرا
شکسته حرمت تو یابن الزهرا
مزار تو چه خاموش و غریب است
فدای غربت تو یابن الزهرا


**************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – علی اکبر نازک کار


آتش به جان دلبر جانانه می زنند
با شعله ای که بر در این خانه می زنند

پیر و جوان که فرق ندارد برایشان
در میزنند و بعد چه جانانه می زنند

اینجا به هر روش که شده میزنند خلق
ضربه جدا و طعنه جداگانه می زنند

آتش نکرد افاقه و شمع غریب را
در پیش چشم مضطر پروانه می زنند

باشد بزن ولی نه سر کوچه بین خلق
یک سرشناس را که به هرجا نمی زنند

اینجا مدینه است طبیعی است هر کسی
تا زد برای حق علی چانه می زنند

افتاد یاد داغ عمویش که عده ای
دارند غنچه را دم گلخانه می زنند

جایی که بار شیشه پناهنده شد به سنگ
از دست مردمی که وقیحانه می زنند

مسمار هم حساب علی را نکرد پاک
اینجا فقط به نیت بیعانه می زنند….


**************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام -نرگس غریبی


در مدینه آتش و در قصه ای دیرینه اند
عامل قد خم و پهلو و زخم سینه اند

درب بیت الله را آتش زدن مرسوم بود
از سقیفه  کینه ی ، نامردها معلوم بود

کوچه های شهر غمها ، شاهد این ماجراست
هرچه بر آل علی پیش آمداز این کوچه هاست

مادری در بین کوچه بر زمین افتاده بود
کودکی شانه به دست زخم مادر داده بود

سیلی و ارث و جفا ، میراث پیغمبر نبود
دست بسته ، آه ،حق فاتح خیبر نبود

در میان شهر عادت بود سوزاندن ولی
آه از قد خم زهرا و چشمان علی

قصه ی تنهاترین سردار آن پس کوچه ها
تیر باران کردن تابوت از بغض و جفا

سالها بی اعتنا بر کوچه های غم گذشت
غسل و تشییع شبانه ، ناله ها کم کم گذشت

باز هم پیری بدست بسته راهی میشود
باز هم این شهر خون غرق سیاهی میشود

بازهم هیزم به پشت خانه ای آورده اند
باز هم آتش به درب خانه ی حق برده اند

تازه شد داغی که حیدر پشت آن در میکشید
بازهم زخم زبان از این و از آن میشنید

پشت مرکب دست پیری بسته شد، آه از جفا
مردم این کوچه چون آن روزها بی اعتنا

دست بی رحمی که میزد ، آسمان را میشکست
آه از آن نانجیبی که به مرکب مینشست

رحم بر خاکستر جسم کهن سالش نکرد
رحم بر زخمی که مانده بر پر و بالش نکرد

بر سفیدی محاسن حرمتی قائل نبود
میکشاند آن پیر را با دست و بازوی کبود

داغ زهرا و علی در کوچه ها تکرار شد
درد بر قلب غریب کوچه ها آوار شد

ناله ای می آید از پشت دری که سوخته
از جفا میپیچد امشب پیکری که سوخته

زهر مرهم شد به داغ و اضطراب کوچه ها
میشکست ای کاش ، بغض در نقاب کوچه ها

زهر هم آیین این نامردهای خائنست
کینه دارد از علی هر کس که اینجا ساکنست

آخر این ماجرا ختمست با خونابه ها
خیمه های سوخته ، ای وای از کرب و بلاء

چادران سوخته ، نامحرمان دور حرم
معجر غارت شده ، آن صورتان پر ورم

نسل سفیان ها قیام آتش یک دیگرند
این حرامی ها همه از دامن یک مادرند

در کمین یک حرم هستند خولی ها ولی
یک نفس در کوفه اش تنها نمیماند علی

هرچه ما خوردیم از نامردی آن کوچه هاست
خونم از بدو تولد نذر بر این ماجراست

آتش و در میشود امشب عذاب کوچه ها
میپرید ای کاش پلک نیمه خواب کوچه ها

با علی یعنی که بر آتش شهامت داشتن
با علی یعنی که بر خونابه عادت داشتن

آتش این شعر امشب از نگاه صادقست
شاعر این شعر زین پس ، در پناه صادقست


**************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – قاسم نعمتی

گرچه وجودم را شرار نار سوزاند
کی سینه ام را حملۀ اغیار سوزاند؟

من بین شعله بودم و یاران همه خواب
قلب مرا این غفلت انصار سوزاند

با آنکه خواندم ذکر «حرِّم شیبتی» را
اما تمام صورتم را نار سوزاند

من تازه فهمیدم چرا مادر جوان مُرد
پهلوی من را هم نوک مسمار سوزاند

با پای عریان چون دویدم در پی او
گلبرگ پایم را فشار خار سوزاند

مُردم ز غیرت لحظه ای که ناسزا گفت!
این بد زبانی قلب من بسیار سوزاند


***************


اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – قاسم نعمتی

باز هم پشت در خانه صدا پیچیده
بوی دود است که در بیت ولا پیچیده

عده ای بی سرو پا دور حرم جمع شدند
باز هم، همهمه در کوچه ما پیچیده

آن طرف نعره شیطانیِ« آتش بزنید»
این طرف صوت مناجات و دعا پیچیده

خلوت پیرترین مرد مناجات شکست
حرف حمله ست که در زمزمه ها پیچیده

چکمه از پای درآرید حرم محترم است
عطرِ سجاده آقا کفِ پا پیچیده

آبرو دارد وپیراهنِ او را نکشید
پیرمرد است به پاهاش رَدا پیچیده

دور تادور گلویش شده زخمی بس کن
خُب! ببین گوشه عمامه کجا پیچیده

بین درگاهی خانه نفسش بَند آمد
گوئیا زمزمه فضه بیا پیچیده

شکر حق روسریِ دختری آتش نگرفت
چه صداهاست که در کرببلا پیچیده

دختری داد زد عمه عموعباس کجاست؟
به پرو پای همه شمر چرا پیچیده؟

هر چه سر بود که اینان همه بر نیزه زدند
پس چرا حرمله دور شهدا پیچیده؟

یک نفرنیست بگیرد جلوی چشم رباب
یک سری را به سرِ نیزه جدا پیچیده


***************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – محمد مبشری

من نه از زهر شرربار دلم می سوزد
که ز داغ در و دیوار دلم می سوزد

از تب زهر اگر پیکر من تیر کشد
به خدا از غم مسمار دلم می سوزد

دشمنم برده مرا مثل علی از خانه
آری از غصه ی دلدار دلم می سوزد

هر زمان خاطره ی آتش و در زنده شود
از غم هیزم و اشرار دلم می سوزد

مادرم عصمت حق بود و تجلای عفاف
بین نامحرم و انظار دلم می سوزد

هنر فضه و عشق علی و حق فدک
زنده اش کرد و دو صد بار دلم می سوزد

در هجوم شرر و دود و چهل مرد پلید
یک تنه عصمت دادار دلم می سوزد

پهلوی زخمی و قد خم و بازوی کبود
وای کز پنجه و رخسار دلم می سوزد


**************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – محمود ژولیده

همان امام که احیا نمود مکتب را
بنا گذاشت به عالم ستون مذهب را

به علم و حکمت و ایمان خویش روشن کرد
در آسمان امامت هزار کوکب را

ز انقلاب کلامش ، کمال حاصل شد
نجات داد ز بیداد ، هر معذب را

به نور علم و عمل پرورید در عالم
هزارها خلف صالح و مهذب را

بنای حوزه اگر باقرالعلوم گذاشت
به فقه جعفری آراست صادقش لب را

حیات مکتب شیعه حدیث و قرآن است
که هر دو علت بالندگیست مذهب را

ز بعد کرب و بلا، بعد باقر و سجاد
شکست صادق دین پشت ظلمت شب را

میان محفل علمی ز ظلم دشمن گفت
به اهل بیت ، هدایت نمود اغلب را

رواج داد که راه عروج ما روضه است
ادا نمود حقوق حسین و  زینب را

گناه شیخ الائمه چه بود ای مردم
شکست دشمن او آن دل مقرب را

شبیه حیدر کرار دست او بستند
شبیه فاطمه در شعله گفت یارب را

دوباره وقت نماز و هجوم نامردان
دوباره بی ادبی سیدی مؤدب را

چرا کسی نگران امام پیرش نیست
کجاست دادرسی ، غربت لبالب را

میان آن همه شاگرد یک نفر نشنید
صدای بغض گلوی رئیس مذهب را

امام مفترض الطاعه را پیاده کشاند
برای خویش مهیا نمود مرکب را

به روی صادق دین ناسزا ! زبانم لال
خدا عذاب کند دشمن مکذب را

هنوز تهمت بی دین به اهل دین رسم است
هنوز فتنه بَرَد مردم مذبذب را

به یاد تاول پای سه ساله که افتاد
مرور کرد همه روضه های آن شب را


**************

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – مجید احد زاده

عاقبت خورد زمین و سر او خاکی شد
سر او نه ، که همه پیکر او خاکی شد

موسفیدی جلوی جمع روی خاک افتاد
پیش چشم همه بال و پر او خاکی شد

همه خانه او گرچه بوی دود گرفت
چادر روی سر همسر او خاکی شد

کسی از اهل حرم ،شکر ، که آسیب ندید
دو سه تا مو فقط از دختر او خاکی شد

جگرش سوخت  ، در خانه که در آتش سوخت
یاد روزی که روی مادر او خاکی شد

یک کشیده اگر از ثانی ملعون خورده
پس چرا از دو طرف معجر او خاکی شد

⭐️

روی تل زینب او هروله می کرد می گفت
آه ای شمر ، نکن ، حنجر او خاکی شد

نیزه اندازه شش ماهه نبود، وای رباب
بیشتر از سر ارباب سر اصغر او خاکی شد


***************

برای عضویت در کانال تلگرام ما اینجا کلیک بفرمایید

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.