اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) – وحید قاسمی
 
 
خاطراتش قشنگ و زيبا بود
عطر سيب و اقاقيا می داد
روزهای خوشش دگرگون شد
گذرش تا به کربلا افتاد
**
داغ هفتاد و دوشقایق را 
بر سرشانه های خود حس کرد
رنج زنجیر و درد سلسله را
برمچ دست و پای خود حس کرد
**
روی آییـنه ي غروردلش 
زیر باران سنگ چین افتاد
دید خورشید را که چندین بار
از سر نیزه بر زمین افتاد
**
گریه های رقیه را می دید 
کوه فریاد در گلویش بود 
محمل بازعمـه پشتِ سرش 
سرعباس روبـرویش بود 
**
دید از زیر نیزه ي جدش
بر زمین، قطره قطره خون می ریخت
دید در کوفه دشمن نامرد
سر او را به شاخه ای آویخت
**
کودکان چموش سنگ بدست
پای ناقه به جانش افتادند
مردمان حرامزاده شام  
خارجی زاده اش لقب دادند
**
از سربام خاک و خاکـستر
نقل سر بود و فرش راهش بود
چشم ناپاک شهر را می دیـد
غم نـاموس در نگاهش بـود
**
غیرتش را به جوش آوردند  
نیزه داران مستِ سکه پرست
چهره ي سرخ عمه را تا دید 
مثـل عباس چـشم خـود را بست 
 
 
*********************
 
اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) – محمد حسین رحیمیان
 
باز روزی ما غم است آقا
اشک با دیده محرم است آقا
 
فرصت گریه با امام زمان
باز امشب فراهم است آقا
 
پای آن غصه ها که خوردی تو
من اگر جان دهم کم است آقا
 
تو عزادار کربلا هستی
تا که این عالم ،عالم است آقا
 
آری آری شب عزای شما
پیشواز محرم است آقا
 
تا قیامت به پیش چشمانت
رأس بر نی مجسم است آقا
 
چشم تو یاد کربلا دریاست
همه روزهایت عاشوراست
 
می روی یاد کودکی از حال
پیر کرده تو را غم گودال
 
یاد آن خاطرات بارانی
کربلایی شده منا ده سال
 
با غرورت چه کرده مرد صبور ؟
غارت گوشواره و خلخال
 
داشت در بین خیمه ها می سوخت
پدرت از خجالت اطفال
 
باتو گفته چه قدر اسرار از
دفن آن پیکری که شد پامال
 
وای از این اتفاق ، هم بازیت
پیش چشمان تو شده بی بال
 
کربلا ،کوفه ،شام در دل توست
روضه های رقیه قاتل توست
 

 
********************
 
اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) – مسعود اصلانی
 
صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است
آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است
 
به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد
از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است
 
وسط حجره تنش روی زمین افتاده
بین گرداب بلا فرض خطر معلوم است
 
باقر آل پیمبر بدنش می لرزد
در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است
 
کمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است
اشک می بارد و داغی شرر معلوم است
 
یاد آن کوچه و بازار و غم ناموسش
خون رگ های عمو بین گذر معلوم است
 
سنگ های سر کوچه چه شتابی دارد
از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است
 
به روی پیرهنی که کفنش شد آخر
حال جای قدم چند نفر معلوم است
 
زیر لب گفت که تشنه ست ؛سرش را نبرید
در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است
 
 
***********************
 
اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) – علیرضا خاکساری
 
بس که میان اهل مدینه زبان زدی
ماندم حسینی یا حسنی یا محمدی
 
یابن علی چندم این خانواده ای
یا نه علی عالی اعلای سرمدی
 
بالای عرش حضرت حق جایگاه توست
به به چه رتبه ای و مقامی چه مسندی
 
از مادرت کرم به شما ارث میرسد
بعد از کریم شهر پیمبر سرامدی
 
هرکس که روزی اش شده پابوسی شما
گفته عجب حریم و ضریحی چه مرقدی…
 
بی سایه بان – غریب خدا – غصه ای نخور
یک روز میرسد بزنیم سقف گنبدی…
 
از کودکی برای حسین سینه میزدم
از کودکی برای حسین سینه میزدی
 
پیر بزرگ شیعه ای و مقتدای ما
ای شاهد همیشگی روضه های ما
 
گرد و غبار راه توام می تکانی ام ؟
نه… باخودت مرا به خدا می رسانی ام
 
از ابتدای خلقت ام آقای من شدی
صبح و مسا شاکر این مهربانی ام
 
وقتی که دور میشوم از تو زمینی ام
وقتی که با توام بخدا اسمانی ام
 
در راه تو فنا شدن ام عشق بازی است  
آقا فدای تو همه ی زندگانی ام
 
آقای خوب من پدر و مادرم فدات
آقای خوب من به فدایت جوانی ام
 
داری میان روضه ی خود می کُشی مرا
داری مرا به کرببلا می کِشانی ام
 
آماده ام حضرت آقای روضه خوان
امشب بیا برای دلم روضه ای بخوان
 
از تشنگی بی حد لب تشنه ها بگو
از لحظه های بی کسی بچه ها بگو
 
ای ناخدای کشتی طوفان غصه – از
کشتی شکست خورده ی کرببلا بگو
 
از ضجه های عمه ی سادات روی تل
از تیر و تیغ و دشنه و سرنیزه ها بگو
 
از لحظه ی شلوغی گودال قتلگاه
از هوش رفت حضرت خیرالنسا بگو
 
از لحظه ی غروب و هجوم حرامیان
از شمر و زجر و حرمله ی بی حیا بگو
 
از کفن و دفن جد غریبت بگو به ما
از پاره پاره پیکر و چند بوریا بگو
 
ای پابه پای دختر آقای کربلا
از کوچه ی یهودی شام بلا بگو
 
پای برهنه کوچه و بازار رفته ای
آقا بگو که مجلس اغیار رفته ای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.