اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ عبدالرضا کوهمال جهرمی

 

به اتفاق خودم راهی جنوب شدم
به پای داغ ِ تو، همصحبت غروب شدم

هوا هوای گرفته، هوای تشنه لبی است
برهنه گر نکنم پا، کمال بی ادبی است

دوباره آمده ام تا بمیرم و بروم
مسیر ِ خون کسی را بگیرم و بروم

دوباره خاطره های تو را بغل کردم
گلاب و گریه در آن خاطرات حل کردم

نشسته ام به تماشای آسمان بر خاک
به احترام تو برروی زانوان بر خاک

دوباره بقچه ی بغضی گشوده ام در پیش
دَم غروب، سر ِ گفتن اذان برخاک

چقدر خسته براین دشت ِ تشنه چنگ زدم
که شاید ازتو بیابم کمی نشان بر خاک

هنوز دلخوش خاکم که گفته اند در آن
به احتمال قوی مُشتی استخوان بر خاک…

گذر ز پیرهن و چفیه ی تو داشته است
صبور ناله ی بادی ترانه خوان بر خاک

رسیده باد که بر شامه ام تو را بدمد
میان این ریه ها یک نفس هوا بدمد

دلم پر است، پر از شعر و استعاره و زخم
چو آسمان ِ شب آذین به گل ستاره و زخم

شب مقابله در  شط خون به یادم هست
وعشقبازی دل در جنون به یادم هست

شب، آن شبی که سراپای عقل می لرزید
زمان به ساعت شرعی عشق می چرخید

شب، آن شبی که حماسه هوای طوفان داشت
و درد با دل ما گفته های پنهان داشت

مرا رها نکن ای شعر تازه! ای غم عشق!
مرا ببر به تب و تاب یک محرّم عشق

برا ی من که سفر واژه ی غریبی نیست
سکون ِ روح مرا غیرغم، نصیبی نیست

دوباره بقچه ی دل رو براه خواهم کرد
و راه ِ رفته ی خود را نگاه خواهم کرد

سلام خاطره ها ! عشق نوجوانی من !
امید ِ پر زدن از پشت نوحه خوانی من !

بیا  ز باغ شهیدان ما بکن گذری
" ارادتی بنما تا سعادتی ببری "

چقدر چهره ی مردان ِ مرد دیدنی است
صدا ی منتشر ِ زخمشان شنیدنی است

دوباره آمده ام تا بمیرم و بروم
مسیر خون کسی را بگیرم و بروم

به آسمان که رسیدم سلام خواهم داد
سلام بر گل روی امام (ره)  خواهم داد

امام(ره)  رونق دل ها و قوت جان بود
پل وصال میان خدا و انسان بود

دوباره یاد شهیدان مرا می آشوبد
کسی درون سرم توی سینه می کوبد

حسینیه ست دلم در هوای سینه زنی
صدای سنج می آید، صدای سینه زنی

و اسم اعظم عشق است، تشنه لب در خون
و ذکر نام اباالفضل(ع) با ادب در خون

هنوز در دلمان جرات خطر داریم
برای تیغ شهادت  هنوز سر داریم

همیشه گوش به فرمان رهبریم در عشق
اشارتی بنماید همه خبرداریم

بگو به خصم، بیاید اگر جگر دارد
خدا به خیر کند گر سلاح برداریم

هنوز عاشق سر بند فاطمه هستیم
همیشه در ره مولا سر ِ سفر داریم

کفن بیار که دارم حماسه می خوانم
کفن بیار که ما جرات خطر داریم

هوای شهره ی ضرب المثل شدن باماست
حماسه ساز ترینیم و صد هنر داریم

خداکند که بیاید کسی که آمدنی است
دو چشم در ره ِ آن غایب از نظر داریم

بلوغ باور ما ! السلام یا مهدی!
گل بهار خدا !  السلام یا مهدی!

 

******************

اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ وحیدقاسمی

 

 

خدا می‌خواست از سر رد کند این قوم طوفان را
به دستِ مرد دریایِ حوادث داد سکان را

نجات کشتی از گرداب‌ها، زحمت فراوان داشت
خدا خیرش دهد آن مرد را، پیر جماران را

نگاهش فجر صادق بود، فجرِ انقلاب نور
به پایان بُرد بعد سال‌ها شام غریبان را

به امر او فرشته دیو را از شهر بیرون کرد
گواهی می‌دهد تاریخ رسوایی شیطان را

ازاین اعجاز بالاتر!؟ بهار آورد در بهمن
گرفت از چشمِ گندم‌زارها خوابِ زمستان را

صدایِ انفجار نور او لرزاند یکباره
قَطیف و قدس را، حتی بلندی‌های جولان را

هزاران شاه دید این مُلک، اما سیزده قرن است
به رویِ چشم خود بگذاشته شاه خراسان را

 

******************


اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ  صابر خراسانی


قســم به غیرت مردانه ی علی اصــغر
به درد عشق نخوردن چه ارزشی دارد
هزار ســر  به  فدای غــباری از خــاکم
وطن نبــاشد اگر تن چه ارزشـــی دارد

از این طرف نگرانی ست  تا که برگردند
از آن طرف چه  کسی شوق آمدن دارد
کسی که  تا لب مــرز جنون جـلو رفته
به  کربــلا  دل  او  مــیل ســر زدن دارد

اگر که پــای حرامی به کــشورم وا شد
همیــشه خاک طلا دار  دست کج دارد
به  هـشت سال دفاع مقدسـم سوگند
هــوای  خاک  مرا ثـــامن الــحجج  دارد

 

********************


اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ لیلا حسن نیا

مهمان خاک پاک شهیدان شده دلم
حس می کنم که تازه مسلمان شده دلم

من آن کویر پرعطشم بی قرار آب
با این دل شکسته ، چو باران شده دلم

ترسم که عشق کار به دست دلم دهد
چندیست باز بی سر و سامان شده دلم

آری غریبه ام به پناه تو آمدم
در غربت سکوت تو ، مهمان شده دلم

ای عشق باز در دل من خانه کرده ای
حالا پر از جوانه ی ایمان شده دلم


******************

اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ زین العابدین آذر ارجمند

نرفته است که یک مشت خاک بردارد
بیاورد … یا عکس از پلاک بردارد

کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر
چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟

به سینه‌اش دارد یاد می‌دهد آنجا
رسید وقتی؛ چون غنچه چاک بردارد

بدون پاهایش رفته است تا پرده
ز روی خاطره‌ای هولناک بردارد

چفیّه ای هم تنها برای او کافیست
نیاز نیست که با خویش ساک بردارد

در اوج سجده کلنجار می‌رود با خود
چگونه سر از این خاکِ پاک بردارد

برای خاطر یک مشت استخوان این بیل
چقدر باید از این دشت خاک بردارد

 

****************


اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ اصغر عظیمی مهر


گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکتـــرها جوابت کرده اند

مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی
منتهـــا با  قرص هـــای خواب  ،  خــوابت کرده اند

خواب می بینی که در "سردشتی" و "گیلان غرب"
خواب می بینـــی کــــه  در  آتش  کبابت  کرده اند

خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال
پس بــرای  آزمــــایش  انتخــــابت  کـــرده اند

خواب می بینی که مسؤلان بنیاد شهید
بر در دروازه هـــای شهــر قـابت کرده اند

خواب می بینی کنـــار ِ صحن "بابا یادگار"
بمب ها بر قریه ی "زرده" اصابت کرده اند

قصر شیرینی، کـــه از شیرینی ات چیـزی نماند
یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده اند؟

خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای
باد ِ خاکـــی  بـــا  کدامین  آتش  آبت  کرده اند؟

با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی
قطــره قطـــره در وجـــود خـود مذابت کرده اند؟

می پری از خــواب و میبینی شهیـد زنده ای
با چه معیاری – نمی دانم – حسابت کرده اند


******************
اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ پیمان طالبی

کودکی باز سراغ پدرش می گیرد
لحظه ای ساکت و با داد و فغان، بابا کو؟

شب جمعه سر قبر پدر گمنامش
اشک هایش همه چون سیل روان، بابا کو؟

مادرش یاد شلمچه و دوکوهه است هنوز
چه جوابی به سوال همگان، بابا کو؟

گاهگاهی دم در چشم به راه باباست
و سوالی کند از رهگذران ؛ بابا کو؟

دوستان پدرش شاد، سرافراز، رها
«همه شادند ولی مادرجان، بابا کو؟»

نیست جز عکس و لباس و چفیه از بابا
با که گوید غم این داغ نهان؟ بابا کو؟

مادرش شاد و جوان بود ولی دیگر نیست
قد مادر شده مه واره کمان ، بابا کو؟

وصیت نامه بابا همه شب می گرید
و بگوید پدرت بود جوان، بابا کو؟

چه جوابی به سوالات در و همسایه؟
«پدرت خانه بوَد دختر جان؟ بابا کو؟»

مدرسه ، اردو ، امضای رضایت نامه
«این که امضای پدر نیست جوان! بابا کو؟»

چه کسی گفته که جای شهدا خالی نیست
تو جهان داری و ما نصف جهان، بابا کو؟

حرکت، خنده و خمپاره. دگر بابا نیست
پرسد از عکس پدر گریه کنان بابا کو؟


******************

اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ امیر عباسعلی پور


بس که برای عشق شما گریه می کنم
با هر نوای عشق شما گریه می کنم

از کودکان مکتب ایثار و غیرتم
عمری برای عشق شما گریه می کنم

روح و وجود و هر نفسم وصله بر شماست
روحم فدای عشق شما گریه می کنم

ای عاشقان شاه شهیدان ، شُبِیریان
من از وفای عشق شما گریه می کنم

مردان آسمان به فدای صفایتان
من از صفای عشق شما گریه می کنم

راه شما راه خداوند اکبر است
پس با خدای عشق شما گریه می کنم

هر بانگ تکبیر شما بانگ زینب است
با هر ندای عشق شما گریه می کنم

چون یا حسین بر دلتان نقش بسته است
با کربلای عشق شما گریه می کنم

سر بندتان نام اباالفضل و فاطمه است
زیر لِوای عشق شما گریه می کنم

اینک برای کشور ما یک دعا کنید
من با دعای عشق شما گریه می کنم

جا مانده ام از رهتان ، عاشقان عشق
اما به پای عشق شما گریه می کنم…


*****************

اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ مهدی فرجی

گل شد ، بر آمد پیکرم ، آهسته آهسته
انگار دارم می‌پرم آهسته آهسته

انگشترم ، مهرم ، پلاکم ، چفیه‌ام ، عطرم
پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته

آهسته آهسته سرم از خاک می‌روید
از خاک می‌روید سرم آهسته آهسته

جز نیمه‌ ای از من نمی‌یابید ، روزی سوخت
در شعله نیم دیگرم آهسته آهسته

امروز بعد از سال ها زاییده خواهد شد
ققنوس از خاکسترم آهسته آهسته

خوابیده‌ام بر شانه‌ها و می‌برندم … نه
تابوت را من می‌برم آهسته آهسته

آن پیرزن ، این زن به چشمم آشنا هستند
دارم به جا می‌آورم آهسته آهسته

خواندم : پدر خالی است جایش این خبر می‌ریخت
از چشم‌های خواهرم آهسته آهسته

دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو با مادرم آهسته آهسته


*************

اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ یاسر مسافر

چقدر از منش این شهدا دور شدیم
آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم

چقدر از منش این شهدا دور شدیم
آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم

معذرت از همه خوبان و همه همرزمان
ما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم

شهدا در همه جا فاتح اصلی بودن
عجب اینجاست که ما این همه مغرور شدیم

شکر ، با سابقه ی دوستیِ با شهدا
ما عزیز دل مردم شده مشهور شدیم

و از آن برکت خون شهدامان حالا
ما مدیر کل و مسئول شده مسرور شدیم

و اگر حرفی خلاف شهدامان گفتیم
یحتمل مصلحتی بوده مجبور شدیم

پرکشیدن چه مستانه و رفتند و ما
در میان قفس نفس چه محصور شدیم

شهدا در همه جا فاتح اصلی بودن
عجب اینجاست که ما این همه مغرور شدیم

شکر ، با سابقه ی دوستیِ با شهدا
ما عزیز دل مردم شده مشهور شدیم

و از آن برکت خون شهدامان حالا
ما مدیر کل و مسئول شده مسرور شدیم

و اگر حرفی خلاف شهدامان گفتیم
یحتمل مصلحتی بوده مجبور شدیم

پرکشیدن چه مستانه و رفتند و ما
در میان قفس نفس چه محصور شدیم

***************

اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ سیدمسعودطباطبائی

هرآنکس بوده با این آستان مأنوس تر بهتر
هوای نوکری اینجاست چون محسوس تر بهتر

به شوق عشق باید دل به دریای شهادت زد
دمشق از موج سربازانش، اقیانوس تر بهتر

نهیب “اسکتوا” را همنوا با این رجزها کن
نفس در سینه ی این بزدلان محبوس تر بهتر

لباس رزم، احرام و سلاحم جای تسبیح است
زیارت نامه اصحاب دل، مخصوص تر بهتر

اگرچه دل گره خورده است با این بارگاه اما
ضریحش بین انگشتان من ملموس تر بهتر

“هزاران” سال باید دور او چرخید و آخر سوخت
کبوترهای روی گنبدش ققنوس تر بهتر

به اشک روضه جارو می زنم صحن و سرایش را
که مژگانم اگر باشد در این قاموس، “تر” بهتر

چهل منزل سیاهی را “سر” ِ روشنگری دارد
که “مصباح الهدی” بر روی نی فانوس تر بهتر


****************

اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ علی علی بیگی

دل از هوا و هوس ها بریده اند اینان
شراب لم یزلی را چشیده اند اینان

تمام هستی شان را به کف گرفتند و
متاع جنتشان را خریده اند اینان

مدافعان حریم ولایت عشقند
حماسه های بزرگ ‌آفریده اند اینان

کبوترانه از این آشیانه ی خاکی
بدون وحشت وترسی پریده اند اینان

برایِ کشتنِ از خصم بی حیایِ زمان
به اوج قله ی ایمان رسیده اند اینان

توان و مردیشان بر سر زبان همه
در آسمان شجاعت پدیده اند اینان

تمامِ هیبتشان را دریده اند از هم
غرور و ظلمت شب را سپیده اند اینان

شبیه حلقه ی طوفانِ مهلکی از دور
به سمت ارتشِ دشمن وزیده اند اینان

نشانشان همه سربند زینب کبراست
خطوط قرمزشان را کشیده اند اینان

من الغریب به آنها رسیده نامه ی عشق
ندای عمه ی خود را شنیده اند اینان

شبیه غنچه ی زخمی به خاک و خون خفتند
شبیه قطره به دریا چکیده اند اینان

شهادت و لب خشک و عروجشان یعنی
به پای سر به حرم ها دویده اند اینان

اگر چه شد همه سرهایشان جدا لیکن
تنور و تشت طلا را ندیده اند اینان

*****************

اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ احمدجواد نوآبادی


به رسم بدرقه مادر ،به دستش آب و قرآن بود
عزیز قلب او می رفت ولبهایش چه خندان بود

برو مادر…برو مادر…برو …دست علی یارت
خودم میدانم این وادی برایت مثل زندان بود

جوانش رفت و مادر هم برای او دعا میکرد
دعا هایی که دلگرمی او در بین میدان بود

زیارت رفت و بعد ازآن به سوی دشمنان میرفت
وَ یا حیدر مدد میگفت و هر لحظه رجز خوان بود

میان معرکه چون شیر و..شب کابوس دشمن شد
چنان دریای مواج و عذاب جان آنان بود

به یاد روضه های عمه جان و آن جسارت ها
همیشه اشک او قطره به قطره مثل باران بود

همیشه فکرش این بوده مبادا قبر زینب را..
وَ از تکرار تاریخ و جسارت ها هراسان بود

شهادت آرزوی او، رسید آخر به مقصودش
برای پر کشیدن در دلش شوق فراوان بود

جوان برگشت و بر دوش جوانان وطن جسمش
میان پرچم سبز و سفید و سرخ ایران بود

دوباره لحظه ی آخر …نگاهش میکند مادر
عزیز قلب او میرفت و لبهایش چه خندان بود

*************


اشعار شهدا ودفاع مقدس ـ میلاد حسنی

اگر رسیدی و من زیر خاک‌ها بودم
اسیر تنگی تلخ مُغاک‌ها بودم

اگر رسیدی و دیدی شهیدتان شده‌ام
منم یکی ز همان بی‌پلاک‌ها بودم

تو را به فاطمه بر سنگ قبر من بنویس
که من برای تو از سینه‌چاک‌ها بودم

اگرچه دامنی آلوده داشتم اما
همیشه دست به دامان پاک‌ها بودم

خدا که شاهد باشد تو نیز شاهد باش
برای جدّ شما از هلاک‌ها بودم

خدا نیاورد آن روز را، ولی آقا
اگر رسیدی و من زیر خاک‌ها بودم…

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.