شعررحلت حضرت خدیجه

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – رحمان نوازنی

مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟

حالی غریب داری و در فکر رفتنی
دردی به سینه داری و حرفی نمی زنی

داری برای رفتن خود چانه می زنی
موی مرا به گریه چرا شانه می زنی

با دانه های اشک تو افطار میکنم
همسایه را ز داغ تو بیدار میکنم

همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند
داری تو میروی و به تو سر نمی زنند

مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت
که قد خمیده میروی از پیش دخترت

مادر ! پدر غروب تو را گریه میکند
و خاطرات خوب تو را گریه میکند

بخشیده ای تمام خودت را به آفتاب
و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب

چیزی نمانده است که دیگر فدا کنی
باید برای رفتن زهرا دعا کنی

حالا که پر کشیدن تو گشته باورم
آیا کفن برای تو مانده است مادرم؟

هی تشنه میشوی و مرا میزنی صدا
و هی سلام می دهی امشب به کربلا

گریه گرفت و مکه دوباره در آب رفت
مادر دوباره وضو گرفت و دوباره به خواب رفت

مادر؛ پدر تشهد خود را تمام کرد
و جبرئیل آمد و بر تو سلام کرد

مادر جواب فاطمه را لااقل بده
یا لا اقل به دختر خود هم اجل بده

چشم و چراغ خانه ی خورشید الامان
رنگین کمان بیت نبوت نرو …بمان

اینجا که مکه است مدینه چگونه است
جریان میخ و آن در و سینه چگونه است

اینجا بهانه نیست مدینه بهانه است
آنجا جواب گریه من تازیانه است

مکه اگر چه طعنه ی زخم زبان زدند
اینجا به دست های علی ریسمان زدند

مکه اگرچه در به روی خویش بسته اند
اما مدینه پهلوی من را شکسته اند

******************

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – وحید قاسمی

میسوزم از شرار نفس های آخرت
از لحن جانگداز وصایای آخرت

دستم به دست بی رمقت می شود دخیل
در پیش دیدگان گهربار جبرئیل

دستم شبیه دست تو تبدار میشود
دیوار غصه بر سرم آوار میشود

رحمی نما به حال پریشان دخترت
مادر مکش عبای پدر را تو بر سرت

دلواپس غروب توأم،آفتاب من
بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن

در جام لحظه های خوشم شوکران مریز
مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز

محزون رنج های پدر میشوم مرو
من شاهد عزای پدر میشوم مرو

مادر بمان کنار گل یاس باغ خود
آتش مزن به حاصل خود با فراق خود

فصل بهار خانه مان را خزان مکن
مادر بمان و نیت ترک جهان نکن

مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد
شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد

اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست

امن یجیب خواندن من بی نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی خدیجه ماند

*******************

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – یاسر مسافر

خبر پیک اجل مادر کوثر شده بود
صحبت از رفتن غمخوار پیمبر شده بود

مالک الموت برایش پرو بال آورده
مادر حضرت صدیقه کبوتر شده بود

وقف اسلام شد و وقف خدا و قرآن
عاشقانه چقدر حامی رهبر شده بود

اصلا از برکت او هست اگر اسلام است
اینچنین بود که او از همه برتر شده بود

تا چه حد است مقامش که کنار زهرا
نام او وارد ادعیه ی دفتر شده بود؟

بار بست همدم و دلدار پیمبر حالا
نوبت ام ابیهایی دختر شده بود

دختری ماند از او ، دختری همچون خود او
دختری که سپر و حامی همسر شده بود

چقدر غصه ی کج راهی مردم را خورد
چقدر آه شد و دیده ی او تر شده بود

علت بوی خوش شهر مدینه از اوست
عود آتش زده اند – شهر معطر شده بود !

دختری ماند از او دختری همچون خود او
زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود

عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن ریخت
خطبه خواند ، کوفه و می دید که حیدر شده بود

یک تنه خود یه سپاه است ، بترسد دشمن
چه کسی گفت که او لحظه ای مضطر شده بود

به کجا ختم شد این شعر چرا اینگونه ؟
قافیه ها همگی مادر و دختر شده بود !

*****************

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – شاعرناشناس

در روز ِسخت یاور دین خدا شدی
در راهِ عشق همسفر مصطفا شدی
ای که کفن برایِ تو از عرش آمده
مادر بزرگِ بی کفن کربلا شدی

***********

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – شاعرناشناس

دوباره غرق عزا پُر ز داغ و ماتم بود
وجود دختر پیغمبری که خاتم بود

برای فاطمه دلشوره داشت در دم مرگ
در احتضار ، دل مادری پر از غم بود

کفن نداشت ، ردایِ پیمبر دو سرا
تمام خواهش بانوی هر دو عالم بود

دوباره آمده جبریل دست پُر ز بهشت
شکست بغض پیمبر که یک کفن کم بود

اگرچه مکه ولی گریه کربلایش کرد
شبِ دهِ رمضان چون دهِ محرم بود

کنار داغ خدیجه چه روضه ای میخواند
حسین نیست ولی روضه اش فراهم بود

************

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – شاعرناشناس

شکر خدا که عبد خدای خدیجه ایم
ما بنده ایم و زیر لوای خدیجه ایم
ما عاقبت به خیرِ دعای خدیجه ایم
سینه کبودهای عزای خدیجه ایم

از لطف فاطمه است که ما مادری شدیم
با یک دعای نیمه شبش کوثری شدیم

وقتی خدیجه مادر ما شیعه ها بُوَد
دیگر چه غم که جای من و تو کجا بُوَد
با یک دعاش، حاجت ما هم روا بُوَد
از چه پی عبای رسول خدا بُوَد؟!

وقف خدا شده همه مال و منال او
پیغمبر خدا شده محو خصال او

او اوّلین زنی است که غم پرور نبی است
کوری چشم عایشه … او همسر نبی است
هم همسر نبی است وَ هم یاور نبی است
یعنی که بعد شیر خدا لشکر نبی است …

… آثار رنج در وجناتش عیان شده
مانند محتضر شده و نیمه جان شده

این روزها که حال و هوایش عوض شده
از بس که گریه کرده صدایش عوض شده
مکّه، مدینه شد که صفایش عوض شده
از چه خدیجه طرز دعایش عوض شده؟!

دختر برای مادر خود گریه می کند
مادر برای دختر خود گریه می کند

دنیا بنا نداشت به زهرا وفا کند
دنیا بنا نداشت که حق را ادا کند
می خواست که خون به دل مرتضی کند
با هیزم آمده که جهنّم به پا کند

نامردِ بی حیا … روی او را کبود کرد
با تازیانه بازوی او را کبود کرد

**********

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – محمدحسین رحیمیان

زیر باران رحمتم امشب
گرم عرض ارادتم امشب
مثل هر شب منم نمک گیرت
باز مهمان هیئتم امشب
روضه خوانت شدم خدا را شکر
داده ای تو لیاقتم امشب
شأن تو نیست نوکرت گردم
فاطمه کرده دعوتم امشب
می شوم خادم عزادارت
با تمامی قدرتم امشب
کم برایت گذاشتم عمری
سخت غرق خجالتم امشب

مادر مهربان حلالم کن
جان صاحب زمان حلالم کن

ای همه افتخار پیغمبر
اولین بی قرار پیغمبر
می رسد ریشه اش به تو بانو
جود ایل و تبار پیغمبر
تو چه کردی که این چنین شده ای
همه دار و ندار پیغمبر
چه کسی مثل تو در این عالم
هستی اش شد نثار پیغمبر
به خدا مایه ی مباهاتید
تو و حیدر کنار پیغمبر
عضوی از خانواده ات شده است
هر کسی گشته یار پیغمبر

شاعر تو شده رسول خدا
این مثلک,خدیجه الکبری

بی تو از چشم ها حیا افتاد
بی تو پیغمبرت ز پا افتاد
علی و فاطمه غریب شدند
بی محلی به کعبه جا افتاد
خوب شد رفتی و ندیدی تو
خانه ای بین شعله ها افتاد
وسط کوچه ها میان طناب
دست های گره گشا افتاد
یادگارت نفس نفس می زد
لرزه بر جان مرتضی افتاد
کودکی پیر مرد شد مادر
فاطمه روی خاک تا افتاد

کاش می شد حسن زند فریاد
گوشواره روی زمین افتاد

************

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – محمدبیابانی

مومنون آیه‌های قرآنند
گاه مقداد و گاه سلمانند
از عرب تا عجم مسلمانند
همه فرزندهای بارانند

یا نوه یا نتیجه‌اند همه
بچه‌های خدیجه‌اند همه

سایه‌اش مستدام، بر سر ماست
خانه‌اش قبله‌گاه دیگر ماست
نامش آرامش پیمبر ماست
مادر فاطمه است، مادر ماست

مادرم! ای امام مادرها
به فدایت تمام مادرها

گرمی آشیان پیغمبر
همسر مهربان پیغمبر
یاد تو در روان پیغمبر
نام تو بر زبان پیغمبر

خاطرات تو گرمی شب اوست
یاد تو آه حسرت لب اوست

زن، ولی مردتر ز هر مردی
جگر کفر را درآوردی
قد علم کرده پیش هر دردی
تو بر اسلام مادری کردی

نه فقط امّ مومنین هستی
امّ اسلام، امّ دین هستی

به تو جبریل احترام کند
پیش پایت نبی قیام کند
به تو باید خدا، سلام کند
و تو را صاحب مقام کند

باید اینگونه منجلی بشوی
مادر همسر علی بشوی

با نبی گرچه همنشین بودی
قبل از اسلام بی‌قرین بودی
بین زن‌ها تو بهترین بودی
در زمین آسمان‌نشین بودی

اشک تو ای خدیجه غرّا
ریخته گریه ملائک را

مثل ابر بهار گریه مکن
آنقدر گریه‌دار گریه مکن
از بد روزگار گریه مکن
مادر بی‌قرار! گریه مکن

در سرت فکر کیست می دانم
گریه ات مال چیست می دانم

در عذار گلت چه می بینی
که چنین بی قرار و غمگینی
نگران هجوم گلچینی
یا که رنجور دست سنگینی

آه از دست… آه از آن آزار…
آه از آن کوچه… آه از آن دیوار…

************

شعررحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها – علیرضاخاکساری

به نام زینت اشعار دفترم مادر
تمام زندگی ام سایه ی سرم مادر
موفقیت من از دعای خیر توست
خلاصه ی همه ی عشق و باورم مادر
تو بوده ای که پر و بال داده ای من را
فقط به قصد هوای تو می پرم مادر
نبینمت که نشستی و اشک میریزی
فدای موی سپید تو مادرم مادر
به چادر تو همیشه پناه آوردم
چرا که بوده ای آخر تو سنگرم مادر
تو روز اول خلقت مرا سوا کردی
اگرکه عاشق نام پیمبرم مادر
اگر که فاطمه ی تو فدائی ات بوده
منم فدائی زهرای اطهرم مادر
سند زدی دل مرا به نام دامادت
به یک دعای تو شیدای حیدرم مادر

تویی که در همه عالم سرآمدی خانم
تویی که دار و ندار محمدی خانم

میان سینه ی خود نور پنج تن داری
شبیه شوهر خود زائر از قرن داری
توهم کلام سحرهای مصطفی هستی
فقط تو ارزش بانوی او شدن داری
از آن شبی که خدایت تورا لیاقت داد
میان دامن خود عطر یاسمن داری
برای فخر میان زنان قوم عرب
فقط تو تو تو ، تو داماد بت شکن داری
کرامت و کرم تو همیشگی جاری ست
کریم آل عبا داری و حسن داری
شنیده ام ز ملائک که رفتنی شده ای
بگو ببینمت ام الحسین کفن داری؟
بیا و ارثیه ای از خودت به جا بگذار
برای کودک خود کهنه پیرهن داری

نمی شود نروی هستی رسول خدا؟؟
نمی شود نروی یا خدیجه الغرا؟؟

پس از تو صاعقه یکباره آسمانت را…
به درد آوَرَد آن قلب مهربانت را
پس از تو احمد مختار یکه و تنها
به خاطر آوَرَد آن دست ناتوانت را
پس از تو غربت مظلوم باب خواهد شد
میان کوچه و پس کوچه پهلوانت را…
به حرمت و شرف لا اله الا الله
پس از تو با لگدی دختر جوانت را…
پس از تو جعده به یک جام شیر زهر آلود
میان خانه “حسن جان” نیمه جانت را…
پس از تو با لب عطشان میان دشت بلا
به زور خنجر و نیزه نوادگانت را…

پس از تو سهم حسینت حصیر خواهد شد
پس از تو زینب کبری اسیر خواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.