با تو هر لحظه‌ی من بوی خدا می گیرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد
 
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد
 
تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم
رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد
 
تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن
عشق از گوشه‌ی چشمان تو پا می گیرد
 
آنقدر بنده نوازی که دل چون من هم
عاقبت تذکره‌ی کرب و بلا می گیرد
 
بانی روضه‌ی اربابی و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد
 
از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده
با فداکاری تو شور حسینی مانده
 
رهبر جان به کف اهل ولایی آقا
مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا
 
به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند
علم افراشته‌ی خون خدایی آقا
 
بیرق نهضت ارباب به روی دوشت
وارث سرخی خون شهدایی آقا
 
خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نَبَرد راه به جایی آقا
 
کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
همه دیدند که مصباح هدایی آقا
 
مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد
راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا
 
دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده
تو عزادار چهل سال منایی آقا
 
اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید
زائر جان به لب کرب و بلایی آقا
 
چشمهای تو از آن ظهر قیامت می خواند
دم بدم در همه جا داشت مصیبت می خواند
 
غربت و بی کسی قافله یادت مانده
شام اندوه و شب هلهله یادت مانده
 
خار غم چشم تو را باز نشانده در خون
پای زخمی و پر از آبله یادت مانده
 
در خرابه تو هم از پای نشستی آخر
قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده
 
زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا
سالها سلسله در سلسله یادت مانده
 
سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده
تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده
 
قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست
سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.