شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – یوسف رحیمی

 

ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن
باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن

این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد
باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد

خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست
مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست

تنها تو منجی بشر و آدمیتی
اصلاً تویی که فلسفه‌ی خاتمیتی

تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی
تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی

ماتمکده‌ست کعبه‌ی بی‌تو، خلیل عشق
چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق

با صد هزار جلوه‌ی مشهود می‌رسی
با نغمه‌ی الهی داوود می‌رسی

موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست
نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست

سیمای تو ز یوسف مصری ملیح‌تر
همراه تو مسیح و تو از او مسیح‌تر

آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است
خوی و خصال تو همه عین محمد است

همراه توست معجزه‌های محمدی
داری به روی شانه عبای محمدی

مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای
با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای

برپاست نهروان و جمل‌های دیگری
بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری

هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند
یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند

باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی
باز آ که باز عدل علی را علم کنی

باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود
صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود

در چشم تو شکوه الهی خلاصه است
صلح و جهاد تو همه عین حماسه است

در هر نگات نور خدا موج می‌زند
امید سیدالشهدا موج می‌زند

آمیزه‌ی صلابت و احساس دیدنی‌ست
در قامتت رشادت عباس دیدنی‌ست

سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند
بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند

بی‌انتهاست نامتناهی‌ست علم تو
آئینه‌ی علوم الهی‌ست علم تو

تا واژه واژه‌ات ملکوت حقایق است
در هر نگات جلوه‌ی صد صبح صادق است

داری به دوش پرچم باب الحوائجی
در دست توست خاتم باب الحوائجی

چشم رئوف توست بهشت برین ما
نور ولایتت شده حصن حصین ما

دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست
پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست

شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است
چشمان روشن تو چراغ هدایت است

برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری
دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری

من تشنه‌ی نگاه توأم أیها العزیز
دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز

تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری»
کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را …

از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان
«عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»


**************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – عماد بهرامی

بسمِ ربِّ النّور آقا جان بیا
درد دارم حضرت درمان بیا

حیف از خوبیِ تو یابن الحسن
عاشقت من باشم و امثال من

تو همیشه حاضری من غائبم
چون تو را گُم کرده ام بی صاحبم

خود مدد فرما که بارم بار نیست
بین درگاهت برایم کار نیست؟

از خودم ناراحتم دل با تو نیست
دل که جای هیچکس إلا تو نیست

با هزاران عاشق پر مدعا
ساکن کوه و بیابانی چرا؟

با ریا دل را هوایی میکنم
با تو دارم خود نمایی میکنم

در تکاپوی همین جشن عظیم
از شما غافل شدیم ابن الکریم

در خیابان ها چه غوغایی شده
بی حیایی ها تماشایی شده

رقص و آواز و ترانه هست و بس
نیمهء شعبان بهانه است و بس

من نمیگویم که چادر سر کنند
یا که قرآن را همه از بر کنند

لیک روی شیعیان کردی حساب
روی زهرا پیشگانِ با حجاب

ما که عمری چشم بر دین بسته ایم
بهرتان یک شهر آذین بسته ایم

این شبیه جشن میلاد تو نیست
غرق شادی هیچ کس یاد تو نیست

با خودم گفتم چرا دف میزنیم؟
با دو صد شور اینچنین کف میزنیم؟

این برای توست یا نفس خودم؟
باز هم شرمندهء آقا شدم…

گرچه بر ما خنده هدیه میکنی
لاغری از بس که گریه میکنی

غصهء من پیرتان کرده ببخش
نوکرت بازی درآورده ببخش

مهربانیت وقیحم کرده است
آه آقا نوکرت شرمنده است

«أیُّها المُنذَر» مرا بیدار کن
بار دیگر بهرم استغفار کن

معنی والشمس بر قلبم بتاب
در شب تاریک دل کن انقلاب

روزه دارم با غمت لیل و نهار
روزگارم بی تو یعنی شام تار

زینت دنیا أنا المهدی بگو
حضرت آقا أنا المهدی بگو

از غلاف آن تیغ را بیرون بکش
آن دو تا زندیق را بیرون بکش

در مدینه پیش چشمان همه
زان دو بستان انتقام فاطمه

سرترین سر ها فدائیه سرت
چشم بر راه تو مانده مادرت


************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمد حسن بیات لو

☀️غزل پیوسته حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

☀️غزل اول

دل ما سربه راه معشوق است
زیر  دین  نگاه  معشوق است

همه ی دل خوشی ما تنها
نظر گاه گاه معشوق است

دل ما از نخست عاشقی اش
روزوشب در پناه معشوق است

احتیاجی به لشکر اصلا نیست
خیل مژگان سپاه معشوق است

آنچه کارش همیشه دلبری است
ناز چشم سیاه معشوق است

خانه آباد  خانه ی  عشقیم
چونکه این ماه ماه معشوق است


☀️غزل دوم

شب ما را سحر نمی آید
عمر رفته دگر نمی آید

باید آقا خودت دعا بکنی
کاری از ما که بر نمی آید

منتظرمانده ایم و صد افسوس
از تو بر ما خبر نمی آید

شد سوال تمام منتظران
مهدی منتظر نمی آید؟

ای بهار همیشگی- بی تو
باغ ما را ثمر نمی آید

آفتاب حضور تو تا کی
از پس پرده در نمی آید؟


☀️غزل سوم

آشنای غروب آدینه
ای صفای غروب آدینه

حس پنهان؛ضمیر گمگشته
رو نمای غروب آدینه

ابتدای طلوع هر هفته
انتهای غروب آدینه

چقدرتلخ و سخت و دشوار است
ماجرای غروب آدینه

چه برای خودش حکایتی است
قصه های غروب آدینه

به تو نزدیک می شوم انگار
با دعای غروب آدینه


☀️غزل چهارم

التفاتی به گریه هام کنی
میتوانی که روبه رام کنی

دست وپاگیر هستم و سربار
نکند از خودت جدام کنی

قادری که مرا خراب کنی
از نو بار دگر بنام کنی

میشود در نوافلت یک بار
مهربانی کنی دعام کنی

آرزو دارم آخرش روزی
در هوای حرم هوام کنی

قسمت میدهم به جان حسین
اهل خود اهل کربلام کنی

***********

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – مژگان دستوری

میان شک و یقین پیر می شود بی تو
دلی که طعمه زنجیر می شود بی تو

نیامدی که ببینی در این دیار غریب
غروب جمعه چه دلگیر می شود بی تو

هلا تبسم شیرین صبح آدینه
زمین شکسته و تحقیر می شود بی تو

هنوز خیره به راهت نشسته نرگس ما
خزان باغچه تکثیر می شود بی تو

بیا و دست بکش بر دلی که روز به روز
میان شک و یقین پیر می شود بی تو


***************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمد جواد پرچمی

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو

بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو

تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو

چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو

سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو

با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو

گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو


***************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – قاسم صرافان

منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح همراه سحرخیز جوانش برسد

خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد

پرده ی چاردهم وا شود و ماه تمام
از شبستان دو ابروی کمانش برسد

لیله القدر بیاید لب آیینه ی درک
سوره ی فجر به تاویل و بیانش برسد

نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست
عطر او زودتر از نامه رسانش برسد

شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود
عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد

ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد

************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – نرگس غریبی

یعقوب نداری که به این هجر بسوزد
حق داری که از غیبت خود باز نگردی

ای یوسف گمگشته کسی منتظرت نیست
با کلبه ی احزان خودت باز چه کردی

میخواهم از این هجر بگویم ،نفسی نیست
اینبار بگویم به چه رویی و چه دردی؟

ای حضرت خورشید که در پرده ی ابری
تا کی به شب تیره تو در فکر نبردی

چشمی به نبودت نرسیدست ، که تر نیست
کی جمعه گذشت و به غمت گریه نکردی؟

ای درد که عمریست به زندان زمینی
ای داغ قدیمی ، تو چرا تازه نگردی؟

امسال گذشت و به تماشا نرسیدیم
صد حیف ، زمستان سپری شد به چه سردی

ای چاه نشینی که به کنعان نرسیدی
از گرگ صفت ها تو چرا شکوه نکردی؟


*************


شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – مجتبی روشن روان

ای چاره ساز مشکل ما را تو چاره کن
برحال عاشقان خرابت نظاره کن

پرده ز رخ نمی کشی ای ماه دل، مکش
حرفی بزن به جانب ما یک اشاره کن

خورشید آسمان علی، ماه فاطمه
شام سیاهِ بخت مرا پر ستاره کن

بنگر چه آمده به سرم از فراق تو
زخم دل شکستۀ ما را شماره کن

ما از نفس فتاده و در راه مانده ایم
ما را به روی مرکب لطفت سواره کن

ای سایۀ عنایت تو بر سر همه
بر سائل شکسته نگاهی دوباره کن

باید عریضه ای نویسم برای تو
خواهی بخوان تو نامۀ من… یا که پاره کن


**************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – کاظم بهمنی

رفیق حادثه هایی به رنگ تقدیری
اسیر ثانیه هایی شبیه زنجیری

در این رسانه ی دنیا میان برفک ها
نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری

رسیده سن حضورت به سن نوح اما
شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری

هزار جمعه ی بی تو گذشته از عمرم
هزار سال پیاپی دچار تأخیری

شبیه کودک زاری شدم که در بازار…
تو دست گمشده ها را مگر نمی گیری؟

*************


شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – فاضل نظری

من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم…؟

دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم…

چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم…

با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

چیزی از عمر نمانده ست، ولی می خواهم
خانه ای را که فروریخته بر پا دارم


*************


شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمد حسن بیات لو

از جمعه های بی تو چه دلگیر میشوم
جانِ خودم ز جانِ خودم سیر میشوم

با هر نفس که میکشم اقرار میکنم
از این نبودنت به خدا پیر میشوم

با این دلِ خراب رسیدم به محضرت
زیرا فقط به دست تو تعمیر میشوم

از اینکه انتظار تو را میکشم ببین
از مردمان شهر چه تحقیر میشوم

فکر ندیدنِ تو رهایم نمی کند
پس حق بده که اینهمه درگیر میشوم

تنها نه جمعه ها که تمامی طولِ سال
از روزهای بی تو چه دلگیر میشوم


**************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – فرزاد نظافتی

تنها ترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟

وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر

تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد
گم می شود صدای تو در خنده های شهر

تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل
ای وای من چه می کشی از ماجرای شهر

دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر

اینجا کسی برای تو کاری نمی کند
فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر

گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند
شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر

هر روز دیده می شوی اما کسی تو را
نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر

جمعه… غروب… گریه ی بی اختیار من…
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر


*************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – میلاد یعقوبی

چون جلوه کنی شمس وقمر را اثری نیست
سر تر ز شما تا ابدالدهر سری نیست

ما گله بی صاحب و گرگان به کمینند
غیر از تو در این بیشه دگر شیر نری نیست

برگرد که ما را به در خانه رسانی
ما را به جهان غیر شما راهبری نیست

با زا که دگر جان به لب آمد ز فراقت
بی روی شما لیله ما را سحری نیست

آتش زده بر خرمن جان غصه جانکاه
از دوریتان بر تن ما بال و پری نیست

هرچند که دوریم ز تو ای در رحمت
با ذکر شما بر رخ ما بسته دری نیست


**************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – کاظم بهمنی

رسیده ام به چه جایی… کسی چه می داند
رفیق گریه کجایی؟ کسی چه می داند

میان مایی و با ما غریبه ای… افسوس
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می داند

تمام روز و شبت را همیشه تنهایی
«اسیر ثانیه هایی» کسی چه می داند

برای مردم شهری که با تو بد کردند
چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می داند

تو خود برای ظهورت مصمّمی اما
نمی شود که بیایی کسی چه می داند

کسی اگرچه نداند خدا که می داند
فقط معطل مایی کسی چه می داند

اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست…
تو جمعه جمعه می آیی کسی چه می داند


*************


شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – یوسف رحیمی

وقت است که از چهره‌ی خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شب‌های جدایی»

اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران
«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»

«من در قفس بال و پر خویش اسیرم»
ای کاش تو یکبار به بالین من آیی

در بنده‌نوازی و بزرگی تو شک نیست
من خوب نیاموختم آداب گدایی

عمری‌ست که ما منتظر آمدنت، نه
تو منتظر لحظه‌ی برگشتن مایی

می‌خواستم از ماتم دل با تو بگویم
از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی

امشب شده‌ای زائر آن تربت پنهان؟
یا زائر دلسوخته‌ی کرب‌و‌بلایی

ای پرسشِ بی‌پاسخِ هر جمعه‌ی عشّاق
آقا تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟


**************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – مجتبی قاسمی

قبل هجران تو آقا ما به هجران رفته ایم
خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفته ایم

یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خورده ایم
تو تماما حاضری و ما به هجران رفته ایم

منتظَر هستی و عالم منتظِر بر دیدنت
قرن ها این جاده را با چشم گریان رفته ایم

سیصد و اندی نشد یارت شویم از این همه
با تأسف ما همه در چاه عصیان رفته ایم

ادعای شیعگی داریم اما در عمل
برخلاف گفته های شاه خوبان رفته ایم

حال ما این است… فکری کن به حال ما خودت
ما به دنبال گنه بسیار ارزان رفته ایم

غیر تو بر هر که دل دادیم خسران دیده ایم
بر خلاف مِیلتان با این و با آن رفته ایم

حیف شد… قبلا تو بودی بهترین معشوق ما
حال جای تو سراغ نفس، آسان رفته ایم

خوب یا بد، هر چه هستیم آخرش مال توایم
سالیانی می شود آقا به دنبال توایم


*************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – علی اکبر لطیفیان

جز رحمت چشمان تو ، دنیا چه می خواهد
تشنه به غیر آب ، از دریا چه می خواهد

حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات ، این قوم از موسی چه می خواهد

شاید بپرسی از چه دنبال دَمت هستم
دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می خواهد

پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی
مجنون جز این پیغام ، از لیلا چه می خواهد

پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من
جز دل خوشی ، یعقوب نابینا چه می خواهد

تا کیسه ی ما پر شود احسان تو کافی است
مسکین به جز خیرات از آقا چه می خواهد

چیز مهمی نیست این که ما چه می خواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه می خواهد

ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه
غیر از ظهور تو مگر مادر چه می خواهد


**************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمد حسن بیات لو

آن جمعه ای که روز ظهور تو میشود
دلهای ما سراچه ی نور تو میشود

گرد و غبار جاده ی دل را گرفته ام
روزی  دلم  مسیر عبور تو میشود

چشمم به راه آمدنت خیره ماند و آه
شرمنده ی دو پلک صبور تو میشود

اردیبهشت می شود اسفند باغ ما
روزیکه سبز عطر حضور تو میشود

این جمعه هم گذشت،چرا پس نمیرسد؟
آن جمعه ای که روز ظهور تو میشود


**************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمد مبشری

امشب دلم گرفته و دارم هوای تو
تا این که لحظه ای بنهم سر به پای تو

آن قدر از حجاب و گنه پر شده دلم
دیگر کجا کند دل سنگم هوای تو

آن قدر درد دل شده انبار روی هم
کوهی شده است تا که بگویم برای تو

بغض شکسته ی دل من باز می شود
تا بر لبم شبی بنشانم نوای تو

از خیمه ات هزار بیابان جدا شدم
دیگر نمی رسد به دل من صدای تو

آن قدر گریه می کنم از درد و بی کسی
تا این که یک سحر برسم در سرای تو

یاد منی و یاد غم وغصه های من
یادی نمی کنم ز تو و غصه های تو


****************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – سید مهدی وزیری

چه غصه ها که نخوردم برای غیبت تو
چه گریه ها که نکردم برای غربت تو

یتیم زاده و آواره ایم، در به دریم
بگو چگونه بیاییم در کفالت تو؟

در انتظار طلوعم، نماز می خوانم
به وقت شرعی عشاق، راس ساعت تو

چه می شود که بگوید خدا به جبراییل
بگو به حضرت مهدی، رسیده نوبت تو

تمام خواست ما از خدا فقط این است
ظهور یا فرج عاجل و سلامت تو

برای مرقد زهرا ضریح می سازیم
به حول و قوه ی الله، با نظارت تو

خدا اگر که بخواهد اقامه خواهد شد
«نماز جمعه ی» این هفته با امامت تو

*************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – رحمان نوازنی

ما ندبه خوان جمعه ی موعود مانده ایم
ناز تو را به شیوه ی خود، عشق خوانده ایم

گاهی نسیم میشوی و زود میرسی
گاهی به شکل رایحه ی عود میرسی

گاهی به نیمه های شب است و نیاز ما
با یک سبد ستاره ی موعود میرسی

گاهی برای این که تو ؛ ویرانمان کنی
از چشممان می آیی و چون رود میرسی

گاهی به گوش پاک مناجاتیان شب
با سوز و ساز نغمه ی داوود میرسی

ما التماس روز ظهور توأیم لیک
هر وقت، هر زمان که دلت بود میرسی

روزی تو میرسی و علی شاد میشود
بغض گلوی فاطمه آزاد میشود

**************


شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – سیروس بداغی

عاقبت چشم گدا لایقِ  دیدار نشد
جز غم دوریِ تان حاصلِ  بیمار  نشد

سحری از طرفِ  کوچه ی ما بگذشتی
حیف این دیده ی ماتم زده بیدار نشد

باز هم بغض من و جمعه ی دلگیر شما
باز هم جمعه و قلبی که خریدار نشد

سالها منتظر سیصد و اندی مردی
من بمیرم که دگر بار  کسی یار نشد

بی سبب نیست که تنها شده ای آقا جان
چون بشر  در رهتان  بنده ی دادار نشد

من نخواهم دگر این چشمِ گنه کارم  را
به چه کارم  که دمی لایقِ رخسار نشد

همه دم خونِ  دل از این دل غمدیده خورم
بشکند دل که  دمی محرم اسرار نشد

نیست تقصیر تو گر این دل من را نخری
بر سر کوی تو چون زار و گرفتار نشد

خواب دیدم که به گوشم همه دم میگفتی
هر چه گشتیم… یکی یارِ  وفادار  نشد

این همه مدعیِ  عشق من و مادر من
در عمل هیچ کسی مونس و غمخوار نشد

نیست از دین نبی بین شما جز سخنی
هیچ کس رهروِ  آن احمد مختار نشد

او که دم می زند از بابِ غریبم همه دم
محرمِ رازِ علی حیدر کرار نشد

بهتر از یوسفم و راهیِ  بازار شدم
احدی  بهر رُخم  راهیِ بازار نشد

سالها بابت این حجمِ گناهانِ  شما
جاده ی غیبت این غمزده هموار نشد

گفته بودم که دعا بهرِ فرج بنمایید
بر دعاهای فرج بهرِ من اصرار نشد

گفته بودم نشوید از منِ دلداده جدا
حاصل دوریِ تان جز غم و زنگار نشد

اشکِ خجلت ز دو چشمان (بداغی) جاریست
که ز دنیای دنی ،  کَنده و بیزار نشد


****************

شعر مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – نرگس غریبی


یوسف گم گشته کنعانی بدنبال تو نیست
ملک لا یفنی ، سلیمانی بدنبال تو نیست

ای عبور جمعه های سرد ، اما پرفروغ
ای سفیر غم ، خیابانی بدنبال تو نیست

کوچ کن ، بارانترین بارانی این جمعه ها
رحمت بی حد ، بیابانی بدنبال تو نیست

ساکن غوغای نمرودی و فریادت خداست
بت شکن اینجا،گلستانی بدنبال تو نیست

ای غروب خسته و دلگیر ، بارانی شدی
چشمه ی عطشان که بارانی بدنبال تو نیست

گرچه نان سفره هامان از کرامات تو است
نیستی و چشم گریانی بدنبال تو نیست

شهر ما شهر زلیخاهای چاقو خورده است
یوسف گم گشته ، حیرانی بدنبال تو نیست

سوره ی دردی و بارانت به ما باریده است
زمزم جاری ، که عطشانی بدنبال تو نیست

منتظر هستی و درد انتظارت تازه نیست
سینه چاکی و گریبانی بدنبال تو نیست

حسرت از نیزار میریزد به کنعانی که سوخت
همچنان در شهر ، نالانی بدنبال تو نیست

هیچ چشمی از فراغت زار و نابینا نشد
دست یعقوبی و دامانی بدنبال تو نیست

ملک تو ویرانه ی دستان عاشق پیشه است
باغ پر باری که سامانی بدنبال تو نیست

جمعه های سال من ، یک فصل کم دارد ولی
سال پاییزم ، بهارانی بدنبال تو نیست

غم گساری و غمت را ، غم گساری نیست آه
شمع امیدی و جانانی بدنبال تو نیست

گریه ات باران رحمت بر زمین خسته است
زخم بارانی که طوفانی بدنبال تو نیست

کاش یوسف میشدی،هجران به پایان میرسید
آیه ی  دردی که پایانی بدنبال تو نیست

با غریبی خو کن آقای غریب جمعه ها
یوسف گم گشته کنعانی بدنبال تو نیست

☀️

دیر کردی،شهر ما آواره از این بی کسیست
گریه کمتر کن که اینجا هیچکس یعقوب نیست


****************

برای دسترسی به ما در تلگرام اینجا کلیک بفرمایید

 

12 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • سعیدی همدان
    نوامبر 27, 2017 3:13 ب.ظ

    سلام اشعارتان عالیست موفق باشید.

    پاسخ
  • عااالی 

    ممنون

    پاسخ
  • خیلی عالی

    پاسخ
  • اشعار عالیه .

    اگه امکانش بود که در پیام رسان های ایرانی هم مثل سروش حضور پیدا میکردین عالی تر می شد.

    پاسخ
  • اینشاالله که اقامون ظهور کنه موشت محکمی بر دهان کسانی که میخواهند مملکت بزرگ جمهوری اسلامی را برهم بریزن بزنیم.

    یابن الحسن اقا از دوشنبه شب ها منتظرم تا اخر هفته بیاییو بیاییو بیایی??

    پاسخ
  • آقاجان ان شاالله یه عمری باشه منم جمال شما رو ببینم ..ان شاالله عمر منم به ظهور شما قد میده ولی عمر دیگه….

    اگر عمرم به صبح ظهور شما قد نداد 

    ای کاش خاک کوی تو باشد مزار من 

    هر عصر جمعه بی تو داغ دلم تازه میشود

    بی تو چه سخت میگذرد روزگار ما

    پاسخ
  • باسلام

    واقعا سایت بسیار خوبیه خدا خیرتون بده. لطفا اگه میشه بازهم شعر بگذارید.

    اجرتون با خود آقا صاحب الزمان.             یاعلی

    پاسخ
  • کـربـلایـی مـحـمـدحـسـیـن حـسـنـخـانـی
    نوامبر 12, 2018 5:15 ب.ظ

    ?❤?

    سـرگـشـتـه و حـیـرانـم و بـی صـاحـب و یـارم

    کـز دوریِ دلـدار خـزان اسـت بـهـارم

    گـر مُـردمـو آن یـارِ سـفـر کـرده نـیـامـد

    نـا کـام نـویـسـیـد رویِ سـنـگ مـزارم

    «الــلّــهُــمَّ عَــجِّــل لِــوَلــیِــکَ الــفَــرَج»

    پاسخ
  • کـربـلایـی مـحـمـدحـسـیـن حـسـنـخـانـی
    نوامبر 12, 2018 5:17 ب.ظ

    سـرگـشـتـه و حـیـرانـم و بـی صـاحـب و یـارم

    کـز دوریِ دلـدار خـزان اسـت بـهـارم

    گـر مُـردمـو آن یـارِ سـفـر کـرده نـیـامـد

    نـا کـام نـویـسـیـد رویِ سـنـگ مـزارم

    «الــلّــهُــمَّ عَــجِّــل لِــوَلــیِــکَ الــفَــرَج»

    پاسخ
  • خادم الحسین
    ژانویه 27, 2019 12:38 ق.ظ

    با شعرهای زیبای تان بنده حقیر رامنقلب کردین.
    التماس دعا

    پاسخ
  • با عرض سلام و ادب و احترام
    من نمی دانم چطوری تشکر کنم بابت این مناجات زیبا ودل نشین قابل بیان و توصیف نیست خدا خیرتان بدهد عجر تان با حضرت صاحب الامر عج الله تعالی فرجه الشریف( امام زمان) ان شاءالله همه ما از یاران و خدمت گذاران آن حضرت باشیم (یاعلی مدد)

    پاسخ
  • محمدرضا ملکی
    آگوست 8, 2019 11:59 ق.ظ

    سلام ممنون از زحماتتان . به نظرم میتوان اشعار بسیار زیباتری را درخصوص مناجات یا درد دل با امام زمان عج پیدا کرد و به عاشقان و منتظران آن حضرت ارائه کرد . اشعار ری که از شاعران معاصر وجود دارد و بسیار عاشقانه است . همین با این شعرها افرادی را متوجه امام زمان عج کنید کار شایسته ای انجام داده آید.
    با تشکر

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.