اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه

 

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – مهدی نظری
 

سلام بر تو که اسطوره ی حجاب شدی
جواب های سؤالات بی جواب شدی
 
سلام بر تو که در آسمان علم و ادب
شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی
 
به خاک کشور ایران دو نور تابان شد
رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی
 
برای یاری دین و امام عصر خودت
شبیه عمه ی خود پای در رکاب شدی
 
ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد
برای نام کریمه تو انتخاب شدی
 
برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست
رضا حسین شد و زینبش حساب شدی
 
خدا کند بنویسی مرا به نوکری ات
تو دختری ولی عالم فدای مادری ات
 
نگاه مرحمتی کن به این گدا بی بی
بده به حق رضا حاجت مرا بی بی
 
میان صحن تو جارو به دست میگیرد
برای خادمی ات صاحب عصا بی بی
 
قسم به جان خودم جبرئیل می میرد
اگر که پر نزند دور این سرا بی بی
 
پی زیارت زهرا به قم سفر نکنم
بگو کجا بروم من بگو کجا بی بی
 
مراجع و علما حلقه دور تو بستند
برای اینکه تویی باب علم ها بی بی
 
غمی نمانده برای اهالی ایران
دمشق ما توئی و کربلا رضا بی بی
 
غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود
تو از دیار خود افتاده ای جدا بی بی
 
تو آمدی که انیس دل رضا بشوی
تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی
 
مرا خدات نوشته برای نوکری ات
برای بال زدن در هوای زائری ات
 
از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند
رضا همیشه بنازد به مهر خواهری ات
 
تو آمدی که سپاه برادرت باشی
رواست اینکه بنازد به این دلاوری ات
 
زبس مقام تو بالاست آفریننده ت
نیافت هیچ کسی را برای همسری ات
 
گل همیشه بهار امام هفتم ما
دلم شکسته برای خزان پرپری ات
 
اگرچه درد فراق آتش است و میسوزد
ولی نسوخت تمام دل کبوتری ات
 
مرا ببخش ولیکن در این مسیر خطیر
نرفت دست پلیدی به سمت روسری ات
 
ولی امان ز دل کوثر امام حسین
ز پنجه ها و سر دختر امام حسین

*********

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – رضا رسول زاده

هر جا که خواهری است ، برادر همیشه هست
دنبال هر برادر ، خواهر همیشه هست

این جذبه های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست

تا مرو از مدینه ، مسیر محبت است
این جاده های نور معطر همیشه هست

معصومه زینب است و رضا جز حسین نیست
ترکیب های عشق برابر همیشه هست

با بودن شفیعه ، قیامت به کام ماست
گرچه هراس عرصه ی محشر همیشه هست

پیداست در حریم تو اجلال فاطمه
جاری به صحن های تو کوثر همیشه هست

باید که تو مراقبت از پهلویت کنی
دیوارهای کوچه و آن در همیشه هست

در ذهن پرنیانی اولاد فاطمه
آن خاطرات زخمی مادر همیشه هست

از وقتی آمدی تو به قم با قبیله ات
اطراف تو ولایی و یاور همیشه هست

تا که نسیم هست ، بوی زلف می رسد
بالاتر از سر همه یک سر همیشه هست

بازار داشت قم ، تو که آنجا نرفته ای …
در روضه ات اشاره به معجر همیشه هست …

***********

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – رضا باقریان

من که اینگونه عزادار غم جانانم
ز غم یار شرر بار شدم حیرانم
در فراقی که پریشانم و سرگردانم
دلشکسته شده، بیمار شدم میدانم

روبرو با تن هفده گل پرپر سخت است
دیدن جسم پر از نیزه و خنجر سخت است

من و زینب به جگر آه، مکرر داریم
هر دو هفده بدن بی سر و پرپر داریم
به روی سینه خود داغ برادر داریم
و از این داغ دلی خسته و مضطر داریم

ولی از ماتم زینب دل من محزون است
آه، در روضه او دیده من پر خون است

گر چه از زهر جفا سوخت برادر جگرش
ارغوانی شد و افتاد روی بال و پرش
و اگر تار شد آن لحظه دو چشمان ترش
نه لگد بر سر او خورد، نه سنگی به سرش

به خدا دلبر من راهی گودال نشد
سینه اش زیر سم اسب لگد مال نشد

***********

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه(س) – محمد حسین رحیمیان

ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم
عاشق  و دربه در و بی سر و سامان هستیم

خاک زیر قدم ذریه ی زهراییم
نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم

نوکر حلقه به گوشیم همه می دانند
خاکبوسان در بیت کریمان هستیم

سائل طایفه ی حضرت کاظم شده ایم
فاطمه کرده نظر شیعه ایران هستیم

عاقبت ، عاقبت ما بشود ختم به خیر
حاجیان حرم خواهر سلطان هستیم

کفتر مشهد و قم شد دل آواره ی ما
زینب ضامن آهوست همه کاره ی ما

ما گدایان تو هستیم سعادت داریم
از کرامات تو بانوست که قیمت داریم

کرمت کاسه ی ما را نگذارد خالی
بده در راه خدا باز ، که حاجت داریم

ما گنه کار ، گنه کار ، گنه کار ، اما
روز محشر ز تو امّید شفاعت داریم

بین این طایفه ی آینه ها بعد حسین
جور دیگر به رضای تو ارادت داریم

هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی
ما به بوسیدن درگاه تو عادت داریم

دل وابسته به تو خانه امّید شود
هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود

آمدی شد همه قم یاور تو ، شکر خدا
خاکی و پاره نشد معجر تو ، شکر خدا

آمد اشک تو ز دوری برادر اما
کس نخندید به چشم تر تو ، شکر خدا

مردم قم همه خوبند نریزند ز بام
آتش و سنگ به روی سر تو ، شکر خدا

به سری نیست درین شهر ولایی فکر
غارت زیور و انگشتر تو ، شکر خدا

آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت
قصد توهین به تو و دلبر تو ، شکر خدا

غصه ی زینب کبری و چهل روز عذاب
بین این شهر نیامد سر تو ، شکر خدا

زینب و کوفه و اشرار امان از این غم
زینب و تشت و سر یار امان از این غم

***********

اشعار وفات حضرت فاطمه معصومه(س) – محمود مربوبی

مائیم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می ریزیم
در روز عزای حضرت معصومه
**
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
**
در سَر هوس دیدن دلبر دارد
بر سینهء خود داغ برادر دارد
افسوس که تا دیار ساوه آمد
دیگر نتوانست قدم بردارد
**
زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت
از داغ برادرش مرتب می سوخت
هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد
می گفت: امان از دل زینب… می سوخت
**
با ناله دو چشمان ترش را وا کرد
تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بود و
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
**
صد آه اگر بر جگرش افتاده
هر چند جدا ز دلبرش افتاده
کی بر بدن برادرش رقصیدند؟
کی دست کسی به معجرش افتاده
**
او خواهر یک امام بود و زینب….!
او شاهد احترام بود و زینب….!
که راهی شهر شام بود؟ و زینب
در مجلسی از حرام بود؟ و زینب

***********

اشعار وفات حضرت فاطمه معصومه(س) – حسن لطفی

رسیده ام به نفسهای آخرم دیگر
که دستهای خزان کرده پرپرم دیگر

میان سینه ی خود قلب پرپری دارم
نه سایه ی پدری نه برادری دارم

دو چشمِ من به در اما کسی نمی آید
برای دیدنم آیا کسی نمی آید

نشد که حرف دلم را به آشنا گویم
به روی بستر مرگم رضا رضا گویم

اگر چه داغ برادر شکست خواهر را
ولی به نیزه ندیدم سر برادر را

تمام زمزمه ام زینب است در دمِ مرگ
که دوخت سوی عزیزش نگاه آخر را

دوباره روضه به پا کرده ام در این خانه
دوباره می شنوم گریه های مادر را

سر پدر به نی و عمه در هجوم سنگ
کسی نبود بگیرد دو چشم دختر را

میان بزم شراب و کنار نامحرم
چو دید چشم ستمگر لبان پرپر را

به پیش چشم یتیمان شرر به جان میزد
بر آن لبان ترک خورده خیزران میزد

************

اشعار وفات حضرت فاطمه معصومه(س) – محسن حنیفی

مهربانی ، کریمه ای خانم
بانوی بی بدیل ؛ معصومه
التماس قنوت گریه ی من
الدخیل الدخیل معصومه
**
شرف الشمس شهر قم هستی
از تبار و ذراری خورشید
پای دَرست ملائکه حاضر
ای پناه مراجع تقلید
**
صحن بالا سر تو منزل نور
مهبط جبرئیل این صحن است
بال جمله ملائک عرشی
زیر پاهای زائرت پهن است
**
حرم اهل بیت صحن شماست
حرم خانواده ی زهرا
کربلا و مدینه و مشهد
نجف و کاظمین و سامرّا
**
وقت تجدید عهد با زهرا
شهر یثرب اگر نشد قم هست
گره هایم نگفته واشده است
تا قسم به امام هشتم هست
**
گرچه چنگ خزان به جان تو و
جان ایل و تبارت افتاده
پاره پاره ولی نشد هرگز
نامه ای که رضا فرستاده
**
بین این کوچه ها خدا را شکر
محترم مانده گوشواره ی تو
لاأقل هلهله نشد بر پای
چشم گریان و پر ستاره ی تو
**
گرچه خم شد قدت ز فاصله ها
ذبح اطفال را ندیدی تو
حضرت زینب امام رضا
تلّ و گودال را ندیدی تو
**
تشنه ای را که زیر یک دشنه
دست و پا میزند که جان بدهد
حق او نیست شمر با پایش
جسم زخمیش را تکان بدهد

***********

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – علی اکبر لطیفیان

ای سایه یِ بالا سرِ خواهر، برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر، برادر
**
ای سوره ، چشمی بر منِ آیه بیانداز
یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز
یک بار دیگر بر سرم سایه بیانداز
بر خواهرانش سایه دارد هر برادر
**
چیزی به غیر از چشم تر دارم؟ ندارم
از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم
اصلاً نمی دانم پدر دارم ؟ ندارم؟
دیدم کمالاتِ پدر را در برادر
**
از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟
با التماس من دعایی می فرستی؟
دارالشِفای من دوایی می فرستی؟
افتاده ام در گوشه ی بستر، برادر
**
این جا مسیرِ کوچه ها خوب است خوب است
وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است
حالا که احوالِ رضا خوب است خوب است
از بس فنا گردیده ام من در برادر
**
در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند
وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند
این معجری را که سرم دارم نبردند
این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر
**
ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند
جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند
هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند
افتاده روی تلِّ خاکستر برادر
**
نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت
نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت
نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر
**
با نیزه ای تا شاه را از حال بردند
یک یک تماماً رو سوی اموال بردند
هر آن چه را که بود در گودال بردند
تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر

***********

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – مجید تال

تا کی به تو از دور سلامی برسانم
از تو خبری نیست برادر نگرانم
در میزند اینبار کسی…از هیجانم
شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم

یک روز به یعقوب اگرجامه رسیده
حالا به من از سوی رضانامه رسیده

ای کاش که از تو خبری داشته باشم
در آتش عشق تو پری داشته باشم
باید به خراسان سفری داشته باشم
در راه به قم هم نظری داشته باشم

با خاطر آسوده بمان چشم به راهم
یک قافله محرم بخدا هست سپاهم

این جادّه ها چشم به راه قدم ماست
این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست
انگار که این خاک عراق عجم ماست
حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست…

شاید که فراموش کنم دلبر خود را
باید که بسازم حرم مادر خود را

باید نرسیدن به رضا را بپذیرم
حالا به شهادت برسم یا که بمیرم
وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم
خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم

با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم

با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد
قم کار به مهمان عزادار ندارد
در کوچه دری هست که مسمار ندارد
معصومه ی تو دست به دیوار ندارد

اینجا به عیادت همگی آمده باشند
آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند

بین نظر آن همه با این همه فرق است
بین همه در پشت در و همهمه فرق است
بین اثر هلهله با زمزمه فرق است
مابین غم فاطمه با فاطمه فرق است

نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست

**********

اشعار وفات حضرت فاطمه معصومه(س) – سید حمیدرضا برقعی

و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
باز یک نامه ی بی واژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد

به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد

چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
باز هم دفتر شعر من و باران شدید
چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید

باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی بیت النور است

آمد این گونه ولی هرچه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود و به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید

آه بانو چه کشیدید نفس تازه کنید
خسته از راه رسیدید نفس تازه کنید

دل این شهر گرفته ست شما میدانید
تشنه ی آمدن است و شما بارانید
و کویر دل قم رحل و شما قرآنید
به دل شعر من افتاده شما می مانید

قم کویر است کویری که تلاطم دارد
چادرت را بتکان قصد تیمم دارد

صبح شب میشد و شب نیز سحر هفده روز
چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز
بین سجاده ولی چشم به در هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز…

دم به دم چشم ترش روضه مرتب میخواند
شک ندارم که فقط روضه ی زینب میخواند

بمان تا پنجره ی باغ ارم وا باشد
و از آن آینه در آینه پیدا باشد
حرمش موجب آرامش دلها باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد

تا که ما روضه ی بسیار بخوانیم در آن
روضه های در و دیوار بخوانیم در آن

روضه ی گریه ی مادر به سر سجاده
مادرم بر سر سجاده زمین افتاده

*************

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – مسعود اصلانی

بی هوایش پری نمی ماند
چشم های تری نمی ماند

واژه ی عاشقی وسط باشد
واژه ی بهتری نمی ماند

تا که قم هست و هست معصومه
بی حرم مادری نمی ماند

بانوی ما اگر اشاره کنی
به تن ما سری نمی ماند

با ورود تو و امام رضا
عرصه ی محشری نمی ماند

یا بدون مقام خواهریت
عزت خواهری نمی ماند

ای کریمه همه فدای توأییم
گریه کن های غصه های توأییم

با غم و غصه آشنا بودی
مثل یک بغض بی صدا بودی

از همان کودکی همان اول
غرق دریای غصه ها بودی

زخم زنجیر و ساق پای پدر
به غم و درد مبتلا بودی

راهی ات کرد بغض دلتنگی
راهی دیدن رضا بودی

تو رسیدی به کشور ما و
مورد احترام ما بودی

همه گل ریختن روی سرت
گرچه از دلبرت جدا بودی

یادت آمد دلی که سوزان شد
خواهری را که سنگ باران شد

خواهری گفت اشک سهم من است
ای برادر چقدر دل شکن است …

…این که یک خواهری نگاه کند
به برادر که پاره پیروهن است

بدنت را محاصره کردند
حاصلش آه، زیر و رو شدن است

در همت کرده اند و میبینم
نیزه هایی که سهم یک بدن است

لشگر کوفه را کفن کردند
بدن تو هنوز بی کفن است

خواهرت می رود ولی افسوس
دلبرش روی خاک پاره تن است

در گلو بغض بی صدا مانده
بدنت روی خاک جا مانده

*************

اشعار وفات حضرت فاطمه معصومه(س) – روح الله عیوضی

تشریف زهر آلود دست ناکسانی
کرده است باغ چهره ات را ارغوانی

رخت عزا بر قامت عمرت کشیده
یعنی همان از اولش هم در خزانی

دارد رضا از طوس می آید نه بانو؟
باید که هر طوری شده زنده بمانی

غارت شدی داغ برادر دیدی امروز
فردا برادر را به داغت می نشانی

از عمر کوتاهت ندیدی خیر، اما
زهراترین صاحب مزار این زمانی

ما پشت دستِ حیف بر دندان که یعنی
دیر آمدی و زود رفتی در جوانی

پای زیارت نامۀ مشتاقمان را
پشت غبار محمل خود می دوانی

با خود نگاه گریه دار تشنه ام را
تا چشمه سار روضه هایت می کشانی

محض عبور از کوچۀ پهلو گرفته
دادند از شهر شما نام ونشانی

این چند روزه با تو قم باغ بهشت و
نازل شده بی تو عذاب آسمانی

حالا که میل پر زدن از خاک داری
حالا که بیش از این نمی خواهی بمانی

دنیا نه جای تو نه جای عمه ات بود
نه جای دست بسته و قد کمانی

نه جای چوب خیزران و چشم زینب
یعنی اهانت بر لب شیرین بیانی

**************

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – روح الله عیوضی

زده آتش زمین آباد ما را
غروب چشم هایت ای مسافر
شدی دنبال یک نامه ز دلبر
میان کوچه های خسته عابر
**
پرستوهای بالت را شکسته
میان راه، سنگ بی وفایی
نیفتی ناگهان از پا که بانو
عمود خیمۀ عمر رضایی
**
عزادار دل زخم شما بود
زمین و آسمانِ شهر مردم
به پای چشمتان خرج خدا شد
حیای خاک و بوم و غیرت قم
**
ضریح مهر تو در سینه دارد
هوای قبر مخفیِ بهاره
عزای تو میان عرش بالا
عزای حضرت زهرا دوباره
**
گرفته از نگاهت زهر بی دین
شعاع نور و موج ناله ات را
شفای درد تو ذکر رضا بود
ولی از داغ او افتادی از پا
**
مگر تو زینب موسی نبودی؟
حسین آمد به بالینت به پا خیز
خدا را این که تا کوفه نرفتی
بهار تو نشد همرنگ پاییز

************

اشعار وفات حضرت فاطمه معصومه(س) – مهدی نظری

برای بار غمت سوگوار باید شد
تمام عمر از این غصه زار باید شد

برای خضرشدن در کنارصحن تو با
غلام و نوکر تو همجوار باید شد

نوشته اند برای زیارت زهرا
بسوی مرقد تو رهسپار باید شد

برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی
به روی فرش حریمت سوار باید شد

برای اینکه امام رضا مرا بخرد
ز داغ روضه ات ابر بهار باید شد

ندیدی آخر کاری برادر خود را
از این مصیبت تو غصه دار باید شد

نوشته اند: کریمه، به مصحف نامت
به شوق دانه رسیدم دوباره بربامت

تو آمدی و همه آمدند دیدن تو
بهار شد همه جا با تب رسیدن تو

شبیه خیمه و گودال کربلا که نبود
کریمه،پشت امام رضا دویدن تو

اگرچه از نفس افتادی و شدی پرپر
ولی نبود چو زینب نفس بریدن تو

تو آمدی و در این شهر دلسپرده کسی
به تازیانه نیامد برای چیدن تو

تو را نبرد کسی بر دهانه بازار
فقط فراق شده علت خمیدن تو

عنان ناقه ی تو دست محرمان بود و
نیامدند برای اسیر دیدن تو

ولی زسینه ی زینب زبانه بالا رفت
به هرکجا که رسید تازیانه بالا رفت

سه ساله دخترکی زیر دست و پا افتاد
به روی گونه ی این تک ستاره جا افتاد

هزار مرتبه جای همه کتک زدنش
هزار مرتبه از ناقه بی هوا افتاد

به تازیانه کتک خورد و پاشد از جایش
ولی دو مرتبه با ضربه های پا افتاد

زمین که خورد سه ساله کنار او عمه
به یاد صحنه گودال کربلا افتاد

کنار دیده درخون نشسته اش صد بار
سر عموی رشیدش ز نیزه ها افتاد

شبی که گم شد و آن زجر رفت دنبالش
به روی ناقه روان بود و بی صدا افتاد

ولی به عمه پر از بوی فاطمه برگشت
به سوی قافله زخمی تراز همه برگشت

************

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – وحید قاسمی

در سرد سیر شهر دل، روح بهاری
در  شوره زار سینه ی من چشمه ساری

میخواهی امشب بر کویر دیده گانم
با روضه هایت باغی از شبنم بکاری

سهم تو از ارث پدر، خونجگر بود
از کودکی در ماتم او سوگواری

منزل به منزل در پی دلدار رفتی
در دشت های عاشقی محمل سواری

داغ عزیزانت بلای جانتان شد
تو زخمی تیغ جفای روزگاری

تا مقصدت مشهد، دگر راهی نمانده
ای کاش می شد اندکی طاقت بیاری

می سوختی از آتش تب، بین بستر
دلخسته راضی به رضای کردگاری

باید بیاید دلبرت، باید بیاید
در آخرین ساعات هم امید واری

چشمان اشک آلوده ات را تا دم مرگ
یک لحظه هم از درب حجره بر نداری

نام رضا از روی لب هایت نیفتد
با اینکه رو به قبله و در احتضاری

تو یادگار دلبرت را مثل زینب
با گریه روی سینه ی خود می فشاری

دیگر مخور غم، چون سرت را ای کریمه
بر دامن زهرای اطهر می گذاری

************

اشعار وفات حضرت فاطمه معصومه(س) – وحید قاسمی

در مجلس عزای شما گریه می کنم
امشب فقط برای شما گریه می کنم

عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد
در گوشه ی سرای شما گریه می کنم

چون اشک بین روضه به هر درد مرهم است
با نیت شفای شما گریه می کنم

با بال های بی رمق اشک دیده ام
در مشرق هوای شما گریه می کنم

من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست
دنبال رد پای شما گریه می کنم

خواندم چگونه پیر شدی در جوانی ات
دارم ز غصه های شما گریه می کنم

عمری برای هجر پدر گریه کرده ای
امشب منم به جای شما گریه می کنم

***********

اشعاروفات حضرت فاطمه معصومه (س) – یوسف رحیمی

آمدی و بهشت را با خود
به دل این کویر آوردی
کوثرانه قدم زدی در شهر
خیرهای کثیر آوردی
**
آمدی و مشام هر کوچه
پر شده از شمیم احساست
یادگاری مادرت زهراست
عطر نام تو، نفحه‌ی یاست
**
به لب مردمان غمدیده
با حضورت تبسم آوردی
آمدی با فرشتگان از راه
آسمان را سوی قم آوردی
**
با تو بوی بهشت پیچیده
دم به دم در فضای بیت النور
آسمان آمده به پابوسی
آمده تا حرای بیت النور
**
حرف رفتن که می‌زنی ناگاه
دل قم کوچه کوچه می‌گیرد
یا کریمی که دل به تو بسته
از فراق تو آه می‌میرد
**
خاطر آسمانی ات انگار
گاه گاهی غبار غم دارد
بغض های شکسته‌ی ناگاه
چشم هایی که دم به دم دارد …
**
شعله‌ی آه و … قلب بی تابت
در تب اشتیاق می‌سوزد
باز هم قصه‌ی جدایی ها
جگرت از فراق می‌سوزد
**
چشم هایت دو چشمه کوثر شد
یاد داری وداع آخر را
دل خواهر چگونه تاب آورد
حسرت دیدن برادر را
**
زینب حضرت رضایی و
چشمهایی پر از شفق داری
دیدن غربت «ولی» سخت است
بانوی بی قرار حق داری
**
آمدی از مدینه تا ایران
برسانی چنین پیامت را
که تحمل نمی توانی کرد
لحظه ای غربت امامت را
**
سیره‌ی ناب فاطمی این است
راه را بر همه نشان دادی
تو شهید ولایتی بانو
در هوای امام جان دادی
**
سیره‌ی ناب فاطمی این است
مادرت پا به پای مولایش…
محسنش جای خود، خود مادر
پشت در شد فدای مولایش
**
بین کوچه کبود شد بازو
ولی اسباب رو سپیدی شد
آه دست شکسته‌ی مادر
بانی نهضت رشیدی شد
**
سیره‌ی ناب فاطمی یعنی
در شریعه رشادت عباس
تشنه لب از فرات برگشتن
دست و مشک و … قیامت عباس
**
دست هایش قلم شدند آن روز
تا حدیث حماسه بنویسد
همه‌ی شعر را اگر شاعر
در دو مصرع خلاصه بنویسد:
**
هر کسی شد فدای مولایش
نام او در جهان علم گردد
مرقدش در تمامی عالم
قبله و کعبه و حرم گردد

**********

اشعار وفات حضرت فاطمه معصومه(س) – علی اکبر لطیفیان

جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده

جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده

او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده

از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است
دنیا چرا به “فاطمه ” نا مهربان شده

خواهر حریف هجر برادر نمیشود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده

با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده

دور و برش فرشته نگهبان معجرش
پس ما فدای زینب بی پاسبان شده

گاهی میان محمل نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده

شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

**********

اشعار وفات حضرت معصومه(س) – حسن لطفی

غمی میان دل خسته ام شرر دارد
دل شکسته ام اینگونه همسفر دارد

کبوتری که نشسته به روی ایوانم
دوباره آمده و از رضا خبر دارد

خیال غربت او می کشد مرا ، اما
دلم زغصه زینب غمی دگر دارد :

ز کاروان اسیران و خواهری تنها
که حلقه ای زیتیمان در به در دارد

ز مادری که سپر شد کبود شد خم شد
ز مادری که ز غم دست بر کمر دارد

زمادری که کنار سر دو طفلانش
ز کوچه های یهودی نشین گذر دارد

ز دختری که یتیم است و در تمامی راه
به سمت نیزه بابا فقط نظر دارد

ز دختری که به لکنت به عمه اش میگفت
بگو به دختر شامی که این ، پدر دارد

ز صوت ضربه سنگین سنگها فهمید
لبان خشک پدر زخم های تر دارد

سر پدر به زمین خورد و بین آن مردم
کسی نبود که سر را زخاک بردارد

************

اشعار وفات حضرت معصومه(س) – قاسم صرافان

و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی
دوباره آینه‌ای در برابرش باشی

نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه پرستوی پرپرش باشی

مدینه شهر غریبی برای فاطمه هاست
نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی

خدا تو را به دل بی قرار ما بخشید
و خواست جلوه‌ای از حوض کوثرش باشی

به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را
چو دید آمده‌ای سایه‌ی سرش باشی

اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا همیشه تو یاس معطرش باشی

نگاه تو همه را یاد او می‌اندازد
به چهره‌ات چه می‌آید که خواهرش باشی

خدا نخواست تو هم با جوادِ کوچکِ او
گواه رنج نفس‌های آخرش باشی

نخواست باز امامی کنار خواهر خود …
نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی

*************

اشعار وفات حضرت معصومه(س) – علی اکبر لطیفیان

روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سالها منتظر روی برادر بودم

بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟
من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟

روی قبرم بنویسید جدایی سخت است
اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است

یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم
سالها میشود واز پیرهنش بی خبرم

روی قبرم بنویسید ندیده رفتم
با تن خسته و با قد خمیده رفتم

بنویسید همه دور ربرم ریخته اند
چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند

چقدر مردم این شهر ولایی خوبند
که سرم را نشکستند خدایی خوبند

بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد

چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت
معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت

…من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟

بنویسید که عشاق همه مال هم اند
هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند

گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید
من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید…

روی قبرش بنویسید برادر بوده
سالها منتظر دیدن خواهر بوده

روی قبرش بنویسید که عطشان نشده
بدنش پیش نگاه همه عریان نشده

بنویسید کفن بود،خدایا شکرت
هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت

یار هم آنقدری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود

اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟
اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟

بنویسید سری بر سر نی جا میکرد
خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد

***********

اشعاروفات حضرت معصومه (س) – مهدی رحیمی

لبخند برلبان زمین آشکار شد
امسال در عزای تو فصل بهار شد

خجلت زده درخت به کنجی نشسته است
که با گل و شکوفه چرا هم‌قطار شد؟

مهتاب شمع سوخته در پیش گنبدت
خورشید هم ستاره ی دنباله دار شد

هر کفتری که صبح به دور شما نگشت
آن‌روز را به شب نرسانده شکار شد

پروانه‌ی عبور به غیر از حرم نداشت
پروانه ای که ظهر به گنبد دچار شد

غیر از حریم تو سر هر شاخه ای نشست
حق با پرنده بود ولی سنگسار شد

بی‌بی کریمه است و برای گناهکار
درهای صحن آینه راه فرار شد

زیباست سویت آمده این رود غم ولی
هرجا که قلب رود شکست آبشار شد

اینجا نه! روبروی ضریحت مرا بخر
وقتی که خوب گونه‌ی من آبدار شد

اشک تو می‌چکید به خاک و می آمدی
ساوه به قم تمام درخت انار شد

گردیده ام به دور حرم هفت مرتبه
اما چرا طواف شما هشت بار شد؟

غیر از سلام حامل”آه”ست هرکسی
از قم به سمت طوس سوار قطار شد

از جنس سنگ نیست از اشک ملایک ست
آن سنگ که برای تو سنگ مزار شد

در زیر پای اینهمه زائر به لطف تو
موری  به زنده بودنش امیدوار شد

***********

اشعار وفات  حضرت معصومه(س) مجید تال

دوباره آمده ام تا به من بها بدهی
مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی

گره به کار من افتاده ای کلید بهشت
خدا کند که به من فرصت دعا بدهی

من از زیارت قبلی خراب تر شده ام
خداکند به من بی پناه جا بدهی

من از زبان رضا با تو درد دل دارم
مگر که پاسخ این اشفعی لنا بدهی

توآمدی و مقام رضا مشخص شد
تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی

دلم برای محرم چه زود تنگ شده
مگر که باز تو امضای کربلا بدهی

هزار عید فدای دو روز ماتم تو
اگر اشاره کنی رخصت عزا بدهی…

تمام سال برای تو روضه می گیریم
هزار مرتبه هم در عزات می میریم

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • علیرضا قاسمی
    دسامبر 3, 2022 7:38 ق.ظ

    حضرتِ معصومه (س)

    از بچگی دیوونهٔ
    ضریح و صحن و کَفترام

    یه زائر کوچیکمُ
    غلامِ خواهرِ رضام

    با دستِ راست رو سینه ام
    با بغض و آهِ تو صِدام

    از تهِ دل آروم میگم
    حضرتِ معصومه سلام

    ببخش اگه دیر اومدم
    برای عرضِ احترام

    یکَم سَرَم شلوغ شده
    درگیرِ کار های بابام

    راستی بابام حالِش بَده
    سلام رِسوند و گفت بیام

    سلامتی شو از شما
    خانومِ محترم بِخوام

    دُعا کنید پیشِ خدا
    ایشاالله خوب شه زود بابام

    ریحانه آبجیمِ خانوم
    کوچیک ترین تو خواهرام

    یه نقاشی کشیده بود
    از کربلا وُ از امام

    انداختمش تویِ ضریح
    می‌گفت که جایزه میخوام

    راستی میشه یه چیز بِگم
    یه حرفی مونده رو لَبام

    یه خواهشی دارم خانوم
    دلتنگِ مشهدُ الرِضام

    امام رضا گفته سه جا
    به یاریِ شما میام

    به وقتِ مرگ ، پُلِ صِراط
    حسابرسیِ زائرام

    میام و با حضورِ خود
    میشم براشون اِلتیام

    رؤیای مشهدُ الرضا
    شده خیال این شَبام

    دعا کُنید برای من
    منی که زائر شمام

    زیادی حرف زدم خانوم
    حرفم و میکُنم تمام

    شما رو دوست دارم زیاد
    به قدِ این دو تا چِشام

    فقط میگم که عاشقم
    همین و دیگه والسلام

    السَّلامُ عَلَیْکَ یَا فَاطِمَهُ المعصومه اشْفَعِی لَنَا فِی الْجَنَّهِ

    .:.:. تکثیر و کپی برداری مجاز می باشد .:.:.

    شاعر : علیرضا قاسمی

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.