روزهایی شده که حیرانم

در پی ریشه های ایمانم

خاطراتم مرور می گردد

از همان دوره ی دبستانم

یاد دارم کتاب دینی را

یاد دارم کتاب قرآنم

حفظ می کردم آن زمان با شوق

نام هر یک ز پیشوایانم

 

هر چه می شد معارفم بهتر

جایزه می گرفتم از مادر

 

از ولای عشیره ی طاهاست

که سرم تا به آسمان بالاست

در میان ائمه یکّی نه

دو سه تا یادشان کمی با ماست

هر که خرجی برای اینها کرد

مستحق نوازش زهراست

حاشیه من نمی روم دیگر

روی صحبت به سوی یک آقاست

 

حضرت هادی یا امین الله!

سیدی یا وجیها عند الله!

 

قبله ها در قلمرو نامت

کعبه حیران حال احرامت

چون پدر چون پدربزرگت، جود

بوده جزء اصول احکامت

روی تو دیده اند و مشغولند

یوسفان هم به ذکر قد قامت

بادها جمله تحت فرمانت

شیرها در مقابلت رامت

 

دهمین رکن اعتقادی تو

پسر حضرت جوادی تو

 

آمده از شما روایت ها

من شنیدم ز تو حکایت ها

راستی شایدم شما بودی

باعث آن همه عنایت ها

همه پوچ است و جمله بی ارزش

بی ولایت همه شهادت ها

جامعه خوانده ام شها با آن

وه چه شیرین شده زیارت ها

 

دست ها تا به زیر پاهایت

سامرا حاجت گداهایت

 

عشقتان پایه های ایمان شد

دلم از مهر تو مسلمان شد

شب میلادتان چونان دُرّی

بین عید غدیر و قربان شد

نوه ی اول امام رئوف!

دیدنت آرزوی سلطان شد

گر چه در قلب پاکتان عقده

دیدن مرکز خراسان شد

 

بار اول زیارت سلطان

می شوم نایب الزیارتتان

 

از قدیم عشق انبیا بودی

دهمین صورت خدا بودی

تو امام تمام دین هایی

در غریبی هم آشنا بودی

نام طفلان تو حسین و حسن

آینه دار مرتضی بودی

سَیدی سوی ما فرستادی

فکر کرببلای ما بودی

 

شهر ری از حمایتت برپاست

حق که کرببلای ما آنجاست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.