حالا که غیر از چشم های تر نداری
تنهای تنها ماندی و یاور نداری
بگذار تا زینب لباس رزم پوشد
تا که نگوید دشمنت لشگر نداری
من آب می آرم برای اهل خیمه
دیگر نگو آقا که آب آور نداری
بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم
آخر مگر ای نازنین خواهر نداری
تعبیر کن خواب مرا ای یوسف من
حالا که غیر از چشم های تر نداری
می آیم امشب بهر دیدارت به گودال
هر چند دیر است وتودیگر سر نداری
1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
خیلی ممنون بابت اشعارتون واقعا پرمحتوا و پر معنی هستن